آذربایجاناخبارعمومی

«وضعیت شیعیان آذربایجان» در گفت وگو با استاد هجرانی تبریزی

استاد هجرانی با اشاره به محدودیتهایی که در زمینه فعالیت مبلغین در جمهوری آذربایجان است،گفت: شیعیان آذربایجان به دلیل فقر شدید معرفتی فاقد آزادی عقیده هستند و قادر به انجام عبادات و در برخی موارد عزاداری به صورت آزادانه نیستند.

به گزارش مرکز فرهنگی قفقاز به نقل از شفقنا،استاد شیخ علی منیب معروف به هجرانی تبریزی سالیان زیادی در کشور آذربایجان به ترویج مکتب تشیع پرداخته است و هم اکنون به دلیل اخراج از این کشور فعالیتهای خود را از قبیل نوشتن تفسیر قرآن برای مردم  جمهوری آذربایجان و نیز سخنرانی به صورت ضبط و پخش از طریق فضای مجازی از ایران دنبال می کند.

این مبلغ بین المللی و عالم شیعه آثاری چون «روزه و تاریخ و احکام آن»، «احکام حج و تاریخ آن»، «ازدواج موقت دراسلام»، «حقایق پنهان در تاریخ اسلام»، «عقاید زشت وهابیت»، «تفسیر الطاف الرحمن»، «دعاهای سفر حج» همگی به دو زبان لاتین و کریل(زبان مردم روسیه) و «وای بر کم فروشان» و «مشعله های فروزان وحدت مسلمانان» هردو به زبان کریل، «سیره الامام امیرالمومنین(ع)» به عربی و لاتین، «امام زمان(ع) را اباصالح چرا» به زبان فارسی و آذری و «حیات نماز» به زبان آذری و روسی می باشد.

 

گفت وگوی خبرنگار شفقنا با استاد شیخ علی منیب معروف به هجرانی تبریزی را در ادامه می خوانید:

 

 در ابتدا سابقه ای از دوران تحصیل خودتان بفرمائید.

بنده درس های ابتدایی را در تبریز خواندم و سپس به حوزه قم آمدم، بعد از چندماه به دلیل گرمای هوا به حوزه علمیه مشهد رفته و تحصیلات خود را ادامه دادم.

سال ۴۳ به همراه آقایان دکتر حسن روحانی، سیدرضا مرندی، مرعشی و موسوی تبریزی به قصد زیارت عتبات عالیات به کربلا مشرف شدیم. آقایان پس از زیارت به ایران بازگشتند اما بنده مدت ۷ سال در نجف ماندم و به تحصیل پرداختم، سال ۵۰ همزمان با روی کارآمدن صدام و اخراج ایرانی ها از عراق، به ایران برگشتم و در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شدم.

در شهر قم دوره دارالتبلیغ را با موفقیت گذراندم  و سپس به همراه آقایان تیزدست و شیخ عباسعلی تهرانی به عنوان رابطه العالم الاسلامیه به مراکش رفتیم و در دانشگاه کلیه الشریعه مراکش مشغول تحصیل شدیم.

با شروع انقلاب و قیام مردم قم و تبریزعلیرغم بیماری و انجام عمل جراحی به ایران برگشتیم و کم کم انقلاب شد و ما از بازگشت به مراکش منصرف و در قم در کنار آیت الله بهجت، آیت الله سبحانی و شیخ علی پناه اشتهاردی در حوزه و مسجد نو مشغول تدریس شدم.

چگونه آذربایجان را برای تبلیغ انتخاب کردید؟

در آن ایام از طرف یکی از مراجع تقلید آن زمان این پیشنهاد مطرح شد که آذربایجان تازه استقلال یافته و هیچ حوزه و کرسی درسی برای شیعیان نیست به گونه ای که دانشجویان جوان شیعه تحت تعلیم اساتیدی از اهل سنت قرار دارند بر این اساس لازم است که یک عالم شیعی برای تعلیم شیعیان آذربایجانی اعزام شود.

بنده با شروطی این پیشنهاد را پذیرفتم. این مرجع تقلید موقع رفتن، وکالت تام به من دادند و من به آنجا رفتم و پنج ماه آن جا ماندم.

بعد از گذشت این مدت برای انجام عمل جراحی سر، به ایران برگشتم. بعد از سه ماه که از انجام عمل گذشت، حین بازگشت به آذربایجان نزد حاج آقای شهرستانی رفتم گفتم که حاج آقا، از من خواستند برای ترویج مکتب شیعه به آذربایجان بروم اما کار و فعالیت، آنجا زیاد است اگر ممکن است شما هم دو نفری را برای فعالیت در این منطقه بفرستید. ایشان هم  دونفر را با من همراه کردند اما بنا به دلایلی اجازه خروج از کشور را به بنده ندادند.

دلیل این برخورد را جویا نشدید؟

پیگیری کردم فقط گفتند که تشابه اسمی مانع خروج شما شده است، البته احساس می کردم که دلیل این امر موفقیت بنده در آذربایجان در جذب مردم و نیز تعلیم و هدایت افکار شیعیان بوده است چون من دارالتبلیغ، تخته سیاه و دوره تدریس دیدم و درمدت ده روز می توانستم به کسی که اصلا با الفبای قرآن آشنا نیست و الفبای فارسی را بلد است قرآن تعلیم کنم.

بعد از این ماجرا شروع به فعالیت برای شیعه کردم و به بندرعباس، بندر خمیر و لنگه، قشم، کیش و حتی هرمز که وسط دریا هست، رفتم.

 

مردم آذربایجان استقبالی از کار و فعالیت شما می کردند؟

فعالیتهای من تا حدی اثرگذار بود که توانسته بودم  به رادیو و تلویزیون آنها هم نفوذ کنم اما چون مقام رسمی نبودم اینها دنبالم آمدند اما من نرفتم و کار را به نماینده ولی فقیه آن زمان در آذربایجان ارجاع دادم و گفتم که از ایشان بخواهید هرروز یا هفتگی بیاید و احکام بگوید.

بالاخره این مقام مذکور، چند جلسه ای به تلویزیون آذربایجان رفتند اما چون بیان خوبی نداشتند و آذری نمی توانستند صحبت کنند کار تعطیل شد من همان وقت می گفتم که کاش مثلا ایران به وقت باکو اذانی پخش کند چون آن زمان (دهه ۷۰)، شبکه سحر نبود.

لازم نیست که انسان حتما جزء نظام باشد، جزء نظام هم نباشد ما جزء این ملتیم و معتقدیم که اسلام باید پیشرفت کند.

بعد از گذشت دوسال و نیم که از بازگشت من به ایران گذشت، شروع کردم به تالیفات و نوشته هایی که قبلا هم داشتم. کم کم همین آقایان که مانع ورود مجدد من به آذربایجان شده بودند، احساس کردند که جای من آنجا خالی است چون شب های احیا و شب های قدر سخنرانی من بعد از همه مساجد شروع می شد یعنی حدود ساعت ۲۳:۳۰ تا بامداد.

این ماجرا مربوط به چه سالی می شود؟

سال های ۷۸٫

فرمودید که چاپ کتاب در آذربایجان ممنوع شده و شما خودتان کتاب را اینجا نوشته و بعد از تایپ منتشر می کنید. چه زمانی کتاب، قدغن شد؟

همان وقت که من می آمدم و می رفتم کتاب قدغن شد اما یک بار که آمده بودم ماه شعبان یا ماه رمضان می خواستم برگردم، دو کارتن کتاب پر کردیم که به همراه ببریم هر کارتن حدود ۲۰ کیلو است. فرودگاه رفتم بعد دیدم دو نفر همان جایی که بارها را تحویل می دهند بارشان را راحت تحویل دادند و با همدیگر صحبت می کنند اینها نگاه کردند به من و سپس از من در مورد این کارتن ها سئوال کردند و من گفتم که باکو می روم.

یک مرتبه دیدم پاسپورتشان را دادند به مسئولی که بارها را تحویل می گرفت و گفت اینها را به پاسپورت من بزنید. من بهت زده شدم پیش خود گفتم خواست خدا هرچه باشد، همان است.

کم کم متوجه شدم این فرد سفیر ایران است و یاد ماجرای گم شدن کفش ایشان در مسجد باکو افتادم ؛ در یکی از شبهای احیا در مسجد باکو سخنرانی داشتم جمعیت زیادی نشسته بود، موقع خروج کفش ایشان گم شد، من آنجا برای اینکه ایشان معطل نشوند، کفش خودم را دادم و البته بعد کفش پیدا شد، ایشان از آنجا، بنده را شناخته بود.

بالاخره در هواپیما، شماره خودشان را به من دادند تا در مواقع ضرورت با ایشان تماس بگیرم، بنده دوسه بار دیدنشان برای احوالپرسی رفتم و به وسیله ایشان توانستیم ویزای سه ماهه بگیریم؛ بعد کم کم دولت آذربایجان و کنسولگری دیدند من به اندازه ده نفر کار می کنم یعنی موقعی که داشتم می آمدم فرودگاه داخل همان اتوبوسی که به طرف هواپیما می رفت به تماسهای تلفنی پاسخ می دادم یا پاسخ به سئوال بود یا خداحافظی که مردم بدانند من میرم و برمی گردم.

اولین کتابی که نوشتم برای سال ۱۹۹۴ بود دیدم که ماه مبارک رمضان همه میخانه ها باز است همه کاباره ها باز است همه چیز هست جز روزه و اینها. اگر کسی روزه هست، انگشت شمار هستند.

همه آپارتمان ها نگاه می کردیم ماه مبارک رمضان یک چراغ موقع سحر روشن نبود اگرهم روشن بود استثنائی بود یا مثلا کسی نشسته تلویزیون نگاه می کند یا مثلا فراموش کرده است لذا تصمیم گرفتم جزوه ای در مورد ماه مبارک رمضان بنویسم لذا شروع کردم سه نفر طلبه را دور خودم جمع کردم من گفتم اینها نوشتند.

طلبه ها آذری بودند؟

بله طلبه ها آذری بودند. من در دانشگاه تدریس می کردم؛ بخاطر اینکه آقایان در دانشگاه کارشان نگرفته بود من روزی ۱۱ تا درس می گفتم.

دانشگاه کجا؟

دانشگاه اسلامی باکو. روزی ۱۱ تا درس می گفتم ۶ تا درس آنجا ۵ تا هم به صورت خصوصی در خانه خودمان که همان طلبه هایی که من آنجا برایشان تدریس می کردم و الان در مساجد نخجوان، روسیه و باکو روحانی هستند.

الان روزه و اعمال شب قدر ماه مبارک رمضان با همین کتاب هایی که نوشتم و منتشر کردم، خوانده می شود دعاهای بک یا الله، دعاهای روزانه ماه رمضان با همین کتاب ما خوانده می شود.

حتی جزوه ای که در مورد حج نوشتم، اساس مطالعه حجاج است به این صورت که من کتاب حج نوشتم و به حجاجی که به حج مشرف می شدند، کتاب هم برای هدیه و هم برای فروش می دادیم، بعد کم کم معاون شیخ الاسلام فهمید که این کتاب ما واقعا کتاب هست و هیچ چیز ندارد فقط حجاجی که می رفتند تکه کاغذی داشتند که با عکس و اینها راهنمایی ساده کرده بود لذا به من گفت شما اجازه بدهید این کتابتان را ما چاپ کنیم در همان اداره دیانت که به همه حجاج داده شود اما پولی بابت حق تالیف و امتیاز داده نمی شود من پاسخ دادم که ایرادی ندارد فقط این کتاب به دست حجاج برسد، کافی است.

این کتاب با عنوان راهنمای حج منتشر شد و الان حجاج آذربایجان با همین کتاب به حج مشرف می شوند. حتی شرح حال و بیوگرافی را خواستند از کتاب حذف کنند، من گفتم ایردی ندارد و حتی سی دی کتاب را به آنها دادم تا اگر چیزی خواستند حذف کنند.

 

در محتوا دخل و تصرفی کردند؟

در محتوا چند مورد دخل و تصرف کردند اما کتاب ما غالب بود بر اینکه آنها چنین کاری کنند؛ این کتاب الان جزء مناسک حج دولت آذربایجان است.

 

آیا تالیفات دیگری در باب احکام و عبادات داشتید؟

یک کتاب درباره روزه نوشتم و به تیراژ ۳۰۰۰ جلد چاپ کرده و به متروها، بانک ها و ادارات و حتی به طلبه ها دادیم که در ورودی مترو بایستند و توزیع کنند.

حتی بخشی را به طلاب دادیم که داخل اتوبوس و مینی بوس های برون شهری به مردم برای مطالعه بدهند در همان ماه روحانیون مسجد مرکزی باکو گفتند که امسال ماه مبارک رمضان تکان خورده و واقعا هم تکان خورده بود.

زمانی که به ایران می آمدم یک جزوه همراهم بود، کنار من یک پزشک نشسته بود، پرسیدم شما ماه رمضان موفق شدید یا نه؟ گفتند ما که نمی توانیم روزه بگیریم شرایط خیلی سختی دارد گفتم سخت نیست و جزوه را به ایشان دادم تا رسیدیم تهران، ایشان جزوه را تمام کرد چیزی هم ابتدای کتاب نوشت.

به ایران که رسیدم با جلب نظر آیت الله روحانی به تعداد ۱۰ هزار جلد منتشر کردیم و باکو بردیم؛ روحانیون باکو با این کتاب، ماه مبارک رمضان مردم را اداره می کنند.

کم کم شروع کردیم کتاب تاریخ حج و اولین کتاب نماز را نوشتیم و در سال ۲۰۰۰ چاپ شد. همینطور درباره وحدت مسلمانان کتابی نوشتیم که اگر همه مسلمانان بخوانند می توانند وحدت پیدا کنند و وحدتشان هم به این است که هرچه پیغمبر و خدا گفته به همان اجماع کنند.

 

این کتاب به زبان لاتین است؟

این کتاب هم به زبان لاتین و هم زبان کریل(زبان مردم مسکو) منتشر شده است.

 

کتابهایی که منتشر می کنید به چه صورت به دست مردم آذربایجان می رسد؟

کتابهای بنده در حال چاپ بود که به ایران بازگردانده شدم و دیگرنه خودم توانستم بروم و نه کتابها یعنی اصلا ورود کتاب به آذربایجان ممنوع شد مگر اینکه وهابی ها باشند که مثلا دویست هزار دلار پول بدهند یک کانتینر کتاب وارد کنند اما ما نمی توانیم.

این کتابها را به زائرانی که به ایران می آیند می دهیم که با خود همراه ببرند البته آنها هم می ترسند و تنها یک جلد می برند بنابراین کتاب هایی که ایران چاپ کردیم  با این مشکل روبرو شده که امکان ارسال ندارد اما تفسیر قرآن را سعی کردیم که در آذربایجان چاپ کنیم.

کتاب تفسیر قرآن با عنوان «الطاف الرحمن»، کتاب چهار جلدی است که به زبان لاتین چاپ شده است اما به منظور استفاده افراد مسن آذربایجان یا کسانی که در روسیه ساکن هستند به زبان کریل که الفبای روسی است، چاپ کردیم.

 

این دوستان که با شما همکاری می کنند حق الزحمه شان به چه صورتی تامین می شود؟ کسانی که ترجمه می کنند.

این کتابها را خودمان ترجمه می کنیم حتی تایپ آن را هم خود ما انجام می دهیم.

 

آیا محدودیت هایی که برای شیعیان بوده در حال حاضر با توجه به اقداماتی که شما انجام دادید کاهش پیدا کرده یا نه؟ الان وضعیت مردم آنجا از نظر عبادات و بخصوص مناسک حج به چه صورت است ؟

از نظر مناسک حج مشکلی نیست اما از نظر تبلیغات دینی آزاد نیستند اولا مسجد ساختن باید حتما با اجازه شیخ الاسلام باشد آنها هم تا پولی نگیرند اجازه نمی دهند حتی برای چاپ تفسیر قرآن حدود ۵ میلیون پول می خواستند که فقط اجازه انتشار بدهند که ما سعی کردیم بدون پرداخت پول، این را چاپ کنیم.

 

یعنی تا اینجا که فرمودید برای قبل از اعمال این محدودیت هاست؟

بله قبل از این محدودیت هاست.

 

آثار تالیفی تان مجموعا به زبان آذری اجمالا چندتاست؟

۱۴ جلد کتاب است. از جزوه های ریز شروع شده تا رسیده به آخرین نوشته ای که داریم به اصطلاح تفسیرالطاف الرحمان است.

 

چه فعالیتهای دینی در باکو انجام می دادید؟

آنجا فعالیتم خیلی خوب بود مسجد ما خیلی خوب بود طلبه ها در مساجد دیگر فعالیت می کردند حتی خود شیخ الاسلام از من می پرسید که من چه کنم؟چه نکنم؟ حتی بعضی از مسائل را از من می پرسید حتی مثلا من خودم قبل از اینکه برنامه ای پیش بیاید می رفتم پیش شیخ الاسلام می گفتم شما مثلا برای نیمه شعبان چکار کردید و چکار می خواهید بکنید؟ اگر مطلبی برای سخنرانی نیاز داشت، من آماده و مهیا می کردم به ایشان می دادم.

آن زمان اگر به من اجازه می دادند یعنی واقعا محبت می کردند حتی خود حیدرعلی اف را خیلی ارشاد می کردم خیلی کارها می توانستم بکنم.

آیا مناسبتهایی که در ایران تعطیل هست، در آنجا هم هست؟ آیا نفوذ شما کارساز بوده؟

متاسفانه باید بگویم علیرغم رفت و امدهای سیاسی مسئولان به آذربایجان ولی عاشورای حسینی هنوز تعطیل رسمی نشده است اما اگر آنجا ملاقاتی با حیدر علی اف برای من می گذاشتند براحتی ایشان را قانع می کردم اما نشد.

 

شیخ الاسلام چه مقامی در آذربایجان است ؟

آقای شیخ الاسلام شکور پاشازاده است ایشان حدود ۵۰ سال است شیخ الاسلام آذربایجان و شیعه است اما آن گونه شیعه ای نیست که ما انتظار داریم چون آنها در دوران روس تربیت شدند و اگر هم درس خواندند، بخارا و سمرقند پیش اهل سنت درس خواندند. شیخ الاسلام بعد از رئیس جمهور است که از طرف ایشان منصوب می شود.

 

دولت بر چه مبنایی انتخاب می کند؟ بر اساس سوابق تحصیلی؟

تاکنون که اینگونه بوده حالا از این به بعد بر چه اساسی انتخاب شود معلوم نیست؛ هرکسی پول بیشتری بدهد حتی اگر معلوماتی هم نداشته باشد.

همین آقای شیخ الاسلام معلومات آن چنانی ندارد حتی من گاهی کتاب بردم به ایشان دادم ایشان گفت که ما هرروز از علی(ع) چیز تازه ای می شنویم اینها را ما اصلا نشنیده بودیم.

اما روزهای آخر که من آنجا بودم کارهای ما خیلی موفق بود مخصوصا وهابی ها که رفته بودند سعودی درس خوانده و آمده بودند مسجدی باز کرده بودند به نام ابی بکر.

بر اثر فعالیتهای تبلیغی که کردم این مسجد بسته شد و وهابی ها پراکنده شدند دولت هم خیانت اینها را فهمید و لذا  الان وهابیت در دولت آذربایجان جایی ندارد مگر اینکه پول و رشوه بدهند.

مثلا اینها اوایل، ریش را زیاد می گذاشتند الان از این تعداد کم شده اما همان فکر وهابیت هنوز درونشان هست و فعالیت می کنند؛ سنی ها، نورچی ها که از ترکیه هستند فعالیت می کنند اما شیعه محدود و محروم است.

 

چرا شیعیان در آذربایجان محدود هستند؟

یک مقدار مربوط می شود به اینکه مقامات شیعه آنجا اساسی کار نکردند و فعالیت خود را محدود به پهن کردن سفره افطار کردند در حالیکه ترکیه دانشگاه های مختلفی در آنجا باز کرده است.

متاسفانه به حوزه متعرض می شوند و لذا در آنجا نمی توان حوزه علمیه بنا کرد اما اگر یک موسسه رسمی یا دانشگاه باشد چون مجوز رسمی گرفته، کاری ندارند.

در دانشگاه هم درس های امروزه مانند فیزیک و شیمی خوانده می شود و هم انسان می تواند تبلیغات کند ترکیه دانشگاه های مختلفی باز کرد با این توجیه که که اصلا با دین کاری نداریم فقط دانشگاه می خواهیم احداث کنیم که جوانان اهل مطالعه شوند اما جوان های شیعه از این طرف می رفتند در آن دانشگاه و از آن طرف سنی بیرون می آمدند.

 

این ها سنی با گرایش وهابی گری بودند؟

نه وهابی نبودند، نورچی بودند چیزی شبیه رهبانیت. آنها آمدند چنین دانشگاههایی را ایجاد کرده و در قالب آموزشهای درسی به تبلیغ و ترویج مکتب خود پرداختند.

اگر دولت و مسئولین ایران یا هر مرجعی می خواهد کاری اساسی انجام بدهد بهترین کار در آذربایجان یا در هر کشوری باز کردن موسسات رسمی است.

آموزشی؟

بله آموزشی. دانشگاه، کودکستان، دبستان. وقتی ایران بودم یکی از طلبه های آذربایجان از آنجا به من زنگ زد گفت: آقا فلانی که اسمش مالک است الان هم آخوند مسجدی است که من همانجا بودم گفت که مالک رفته در این موسسات ترکیه تدریس می کند، چرا؟ از نظر فقر و فلاکت. زنگ زدم مالک گفتم و علت را جویا شدم، گفت: ماهی ۱۰۰ دلار به من می دهند، من پول زندگی را ندارم.

من گفتم: مالک شما ۱۰۰ دلار را می گیرید اما بعد از چند ماه، عقیده ات تغییر می کند، نمی گذارند شما به عنوان یک شیعه راحت تدریس کنید. گفت: نه آقا انشاالله درست می شود، بعد از دو سه ماه زنگ زد که آقا من بیرون آمدم. گفتم: چرا؟ گفت: آنجا که من تدریس می کردم کم کم نوبت به این رسید که نماز جماعت هرروز ظهر خوانده می شد من که دستها را باز می گذاشتم، بچه ها هم که غالبا شیعه هستند اینها هم دستهایشان را باز می گذاشتند نماز می خواندند. از طرف دانشگاه به من گفتند برای اینکه وحدت حفظ شود شما هم دستان خود را ببندید که بچه های دیگر هم همرنگ هم شوند دستهایشان را ببندند نماز بخوانند. من دیدم چکار کنم؟ می توانم بخاطر فقر و اینها این کار را بکنم؟

گفتم: نه، بیا بیرون . لذا من مجبور شدم از همان ماه، ۱۰۰ دلار از طریقی برای ایشان بفرستم یا به کسی بدهم که به ایشان برساند.

مقصود این است که ما می بایست این کار را بکنیم ولی این کار را نکردند همین آقایانی که الان هستند باز هم این کار را نمی کنند و وظیفه خود را در این می بینند که سفیری بیاید و مهمان شود، ناهاری به آنها بدهند و هدیه ای به سفیر یا فلان وزیر بدهند و خوشحال برگردد اما چیزی نگوید.

چرا از طرف علما کاری برای تبلیغات صورت نمی گیرد؟

اعزام مبلغ صورت می گیرد اما هم دولت آذربایجان حساس است و هم از طرف مقامات رسمی ایران حساس هستند.

آیا تشتتی وجود دارد؟

تشتت سیاسی که نه؛ با ارتباطاتی که برقرار کردم هم با کنسول ایران در آذربایجان آشنا شدم به نحوی که گاهی در مراسم دعای کمیل ما شرکت می کرد و هم با نماینده ولی فقیه در آذربایجان ارتباط گرفتم و گفتم اگر کاری از من ساخته است، حاضرم انجام دهم که ایشان خیلی هم استقبال کرد.

در آخرین روزها که من آنجا بودم یک روز جمعه مسجد پراز جمعیت بود نماز عید فطر که می خواندم پشت سر من مردم گریه می کردند حتی به گریه آنها من خودم هم گریه می کردم، بعد از نماز و خطبه در حال بیرون آمدن از مسجد بودم که دو نفر کارت خود را به من نشان دادند و گفتند آقا شما باید اداره تشریف ببرید. گفتم برای چی؟ گفتند حالا تشریف بیاورید آنجا صحبت می کنیم.

من را اداره بردند. جایی بود که کسانی که به اصطلاح آنجا گرفتار می شوند بازداشت کرده و از آنجا تحویل دولت خود می دهند، من آنجا که رسیدم دیدم دو سه نفر من را می شناسند. گفتند: حاج آقا شما چرا اینجا آمدید؟ کسی گرفتار هست؟ گفتم نه، از خود من خواستند بیایم این جا بالاخره رفتیم درها بسته شد.

این جریان برای چه سالی است؟

۷ سال پیش یعنی سال ۸۸ تقریبا.

در ادامه چه اتفاقی افتاد؟

درها بسته شد. مامورین با احترام آمدند گفتند: آقا شما را جای عمومی -کسانی که اونجا گرفتار شدند تا به کشورشان تحویل داده شوند- بفرستیم یا به شما اتاق خصوصی بدهیم؟

گفتم که من اینجا ماندگار نیستم. ماموران رفتند و یکساعت دیگر برگشتند و گفتند ما اتاق خصوصی آماده کردیم. گفتم: نمی مانم.

نزدیک غروب آفتاب بود به سفیر زنگ زدم و با موبایل با رئیس اداره صحبت کرد بالاخره برنامه عوض شد به ما گفتند که به ما تعهد بدهید که فردا ساعت ۱۱ اینجا باشید و تعهد را امضا کردم و بیرون آمدم، در راه به سفیر زنگ زدم و تشکر کردم.

فردا ساعت ۱۰ صبح رفتم کنسولگری و با ماشین آنها رفتم اداره و از خدماتی که به این کشور کردم صحبت نمودم . یکمرتبه دیدم چشمان رئیس آن اداره، پر از اشک شد و گفت که شما منزل خود را عوض کنید.

قبول کردم و به باغ یکی از دوستان در بیرون شهر رفتم. بعد از مدتی رئیسعلی به کنسول گفته بود که من می خواستم ایشان بماند اما دستور از مقامات بالا رسیده که ایشان باید بروند.شما آماده شوید تا یک هفته هم به شما وقت دادم شما بروید.

خلاصه قبل از روز پنجشنبه وسایل را جمع کردم بدهی خود را پرداخت و وصیت کردم، همه کتاب هایم را تنظیم کردم و به طور رسمی از آذربایجان بیرون آمدم.

 

به غیر از شما اشخاص دیگری هم آنجا فعالیت می کردند؟

بله دو نفر دیگر بودند آقای بلاغی که از خوی آمده بود و یکی هم آقای محمدی که آنها را هم اخراج کردند حتی آقای محمدی برای اخذ اقامت، ازدواج هم کرده بود که آن را هم باطل کرده بودند.

این دو نفر گاهی به آذربایجان رفت و آمد می کنند اما هیچ فعالیت یا تبلیغی نمی توانند بکنند حتی مسجد هم نمی توانند بروند. اما من شعبان گذشته رفتم آنجا ۲۰ روزی که ماندم به واسطه به ما خبر دادند که شما تعهد بدهید که با مقامات رسمی نه از کشور خودتان نه از آذربایجان دید و بازدید نکنید، مساجد نروید، برای نماز جماعت نروید و سخنرانی نکنید، چون از آن طرف واسطه تعهد گرفته بودند من دیگر کاری نداشتم ولی به ایشان گفتم کاش شما می گفتید خود ایشان را بگذارید بیاید از خود ایشان تعهد بگیرید ممکن بود که همانجا که بخواهند تعهد بگیرند بگویم من همین الان برمی گردم.

 

یعنی عموما شیعیان وضعیت خوبی ندارند، درسته؟

بله، شیعه در آنجا خیلی محدود و محروم است، مردم نمی توانند پرچم امام حسین بر سردر منزل خود بزنند، مثلا ما می توانیم پشت ماشینهای خود «یا حسین» بنویسیم اما آذربایجان این کار ممنوع است اگر مثلا کسی بنویسد ۳۰۰ منات جریمه یا سه ماه زندانی می کنند؛ سینه زدن، زنجیر زدن فقط باید داخل مسجد باشد و بیرون نباید باشد حالا بگذریم شیعه ها همین سد را هم می شکنند و روز عاشورا نمی توان جلوی آنها را گرفت اما مسئله این است که محدود و محروم هستند باید در کنار این برنامه ۵۰ نفر هم گرفتار شوند حالا ۲ روز ۳ روز بازداشت و بعد آزاد می کنند.

 

یعنی عزاداری برای عاشورا یا فاطمیه نیست؟

برای فاطمیه به طور رسمی نیست، برای عاشورا هم محله های خاصی هست مثلا امامزاده ای هست یا یکی از آقایان آنجا دفن شده است مردم به عنوان زیارت شب عاشورا می روند، یا روز عاشورا آنجا عزاداری و سینه زنی می کنند اما در خیابان باکو اینکار قدغن است.

در منازل چطور؟

در منازل می توانند البته اگر مارک سیاسی به آن نزنند ولی اگر کسی شیطنت کند که اینها چنان می کنند ممکن است مارک سیاسی به آن بزنند و جلوگیری کنند.

با وجود اینکه جمعیت آذربایجان اکثریت شیعه هست، انتظار میرود که دولتمردان آنها هم شیعه باشند و شیعه آزادی بیشتری داشته باشد ولی چرا اینگونه نیست؟

دولتمردان آنها از نظر عقیده خودشان شیعه هستند یعنی به طور کلی شیعه بودن اهل بیت را قبول دارند اما این که شیعه باید چگونه باشد چه خدمتی باید کرد اینها را نمی دانند. اینها گمان می کنند که هم می شود نماز خواند هم می شود بی حجاب بود مثلا خیلی از زنها نماز می خوانند و رسما بی حجاب هم می گردند.

یعنی فقر معرفتی دارند؟

بله، فقر معرفتی دارند؛ رئیس جمهور، وزیر یا نماینده مجلس خیلی اطلاعات شیعی ندارند یعنی عرق شیعی زنده نشده که برای دین و اهل بیت دل بسوزانند لذا اگر کسی با فعالیتهای تبلیغی اینها را جذب کند من باور نمی کنم الهام علی اف این نتیجه را نگیرد که اگر در آذربایجان اجازه فعالیت داده شود که به طور معقول و شرعی فعالیت شود به آبادی آذربایجان، تقویت نیروها و سربازهای آذربایجان منجر خواهد شد.

از سال ۸۸ به این طرف علما و مبلغین دیگر هم محدود شدند؟

بله محدودیت هست. محدودیت برای خود آنها هم هست منتهی محدودیت به این صورت است که حتما باید کنار سخنرانی شان یک پرچم آذربایجان باشد ولو اینکه آذری صحبت می کنند گمان می کنم که این را باید تفهیم کرد که گریه کردن برای امام حسین برای مظلومیت امام حسین است و اگر دولت به ما کمک کند بهتر است چون شیعه ها جلوی وهابیت می توانند بایستند اما اگر وهابیت را در جایی زندانی و محدود کنید ما را هم در جای دیگر محدود کنید دیگر از دین و مذهب چیزی نمی ماند نه از آن دین و مذهب سلفی می ماند برای آذربایجان نه از دین اهل بیت و تشیع.

 

از دوستان شما هم کسی آنجا هستند یا همه دیپورت شدند؟

میشود گفت دیپورت شدند و اگرهم کسی بخواهد برود، کسی گزارش بکند که یک ایرانی مثلا آمده سخنرانی کرده دفعه بعد یا صاحب خانه را می گیرند محدود می کنند یا به خود آن شخص می گویند که شما چرا این کار را کردید؟

 

آیا ایران می تواند رایزن دینی اعزام کند؟

آذربایجان رایزن فرهنگی ایران هست. البته در حد سیاسی اگر کسی را بفرستند که بالاتر از مسئولی که آنجا هست باشد و نفوذ کلام داشته باشد شاید بتواند کاری صورت دهد.

 

انقلاب اسلامی دارای پیام و فعالیت جهانی است حالا چرا دولت ایران نمی تواند گره ای را باز کند درحالیکه قدرت و ظرفیتش را هم دارد؟

دیگر این را باید از خود دولت بپرسید.

 

نظر شخصی خودتون چیست؟

دولت می تواند با سیاست های خاصی کمک و حمایت کند یا کسی که آنجا فعالیت می کند را تقویت نماید.

 

آیا آیت الله العظمی سیستانی آذربایجان دفتری داشتند؟

بله دفتری داشتند از ایشان هم عذرخواهی کردند.

 

ایشان هم دیپورت شده است؟

دیپورت نشده بود عذز ایشان را خواسته بودند که اینجا را ترک کنید.

 

به نظر می رسد یکسری غفلتهایی نسبت به پوشش قضایای آذربایجان صورت گرفته و باید عزمی در داخل اتفاق بیفتد و این محدودیتها و مسائل در سطح دیپلماتیک حل و فصل شود.

حجاب در آذربایجان قدغن بود یعنی دخترها اگر باحجاب مدرسه می رفتند اجازه نداشتند. خیلی از طلبه های جوان، ایران یا سوریه درس خواندند، اینها فعالیت کردند حرف زدند سخنرانی کردند الان تعداد زیادی از اینها در زندان هستند و حبس های سنگین به آنها داده شده است. حالا ممکن است بگوئیم طلبه ای اگر ملایم تر صحبت می کرد شاید جرمش این نبود ولی اصل اینکه از حجاب حمایت می کند دردش را درمان کنید چرا در زندان زنجیرش می کنید.

الان آزادی حجاب آنجا هم چنان وجود ندارد؟

آزادی حجاب نه. اخیرا مجبور شدند اجازه می دهند که خیلی کار نداشته باشید.

 

مراکز آموزشی سخت گیرترند؟

بله مراکز آموزشی و ادارات هم همینطور، این ها اجازه نمی دهند. اصلا به خیر مردم و دولت آذربایجان نیست که جوان هایی که بخاطر متدین شدن زنها صحبت کرده اند در زندان نگهداری شوند. این ها خودشان رنج می بینند خانواده هایشان ناراحت می شوند، به دولت بدبین می شوند. اینها سیاست خوبی نیست.

آنجا هم شیعه هست؟

بله؛ آذری های زیادی از ایران هستند من خودم سیبری رفتم، اولین باری که روحانی آنجا رفته و اذان گفته شده و نماز شیعه خوانده شده، من رفته بودم به این صورت که مسجدی را ۱۲ روز اجاره کردیم پسرم اذان گفت و اذان شیعه پخش شد الان یک حسینیه در حال احداث است و یک مسجدی هم تازگی اجازه گرفته شده یا مثلا به شهر دیگری به نام تیور که حدود ۳ یا ۴ سال پیش از طرف آیت الله سید محمود شاهرودی رئیس قوه قضائیه وقت رفتم.

الان مساجدی که آذربایجان هست شیعیان جدا نماز می خوانند و اصولا نماز جماعتی برای شیعیان هست یا نه؟

خیلی از مساجد هست که مال شیعیان است. ۸۰-۹۰ درصد مساجد مال شیعیان است یک مسجد خاصی هست مثلا مسجد مرکزی که داخل شهر هست یا مثلا در شمیخیه مسجدی هست که ۷۰۰ سال سابقه دارد دو الی سه تا مسجدهای حساسی که هست اهل سنت هم انجا زندگی می کنند انجا نماز می خوانند بعد شیعیان نماز می خوانند یا اول شیعیان نماز می خوانند بعد سنی ها.

مساجد شیعه ها خاص است اما اگر سنی بخواهد آنجا نماز بخواند کسی کاری ندارد، اهل سنت هم مسجد خاص خود را دارند.

 

در ۸۰الی۹۰ درصد مساجد بدون تکلف نماز می خوانند؟

بله ۹۰ درصد مساجد بدون تکلف بدون اینکه دست بسته باشند شیعه ها نماز می خوانند تنها ۱۰ درصد که جاهای خاص سنی نشین است یا جایی که شیعه و سنی مشترک زندگی می کنند برای اینکه اختلافی پیش نیاید شیعه و سنی به نوبت نماز می خوانند.

 

امام جماعت چطور تعیین می شوند؟

از طرف شیخ الاسلام

 

شیعه هستند؟

بله شیعه یا سنی بالاخره باید از دفتر شیخ الاسلام تایید شوند که در این مسجد می توانند نماز بخوانند.

 

آیا نمی توان از ظرفیت مراجع تقلید برای شیعه شدن واقعی مردم آذربایجان بهره گرفت؟

تلاش کردیم اما نتیجه نمی دهد؛ لذا من بهترین کار را این دانستم که تفسیر قرآن را که می نویسم چند صباحی قسمتی از آن را با صدای خود ضبط کرده و از طریق شبکه های اجتماعی برای دوستان خود می فرستیم تا آنها نشر بدهند و لذا گاهی اوقات ۲۰۰۰ نفر بازدید می کنند.

 

از مجموع صحبتهای حضرتعالی اینگونه برداشت می شود که لفظ شیعه در آذربایجان دارای تعریفی غیر از آن چیزی است که ما از شیعه داریم؟

خیر؛ شیعه معنای متفاوتی نمی دهد فقط مساله اینجاست که ۱۰۰ سال، ۸۰ سال که روسها مسلط شدند، شیعه استحاله پیدا کرد و به عنوان مثال در مقوله حجاب، در حجاب گرفتن معذب هستند و رودربایسی دارند والا از نظر اعتقادی خیلی معتقد هستند.

 

شما چه آینده ای برای شیعیان آذربایجان پیش بینی می کنید؟ آیا امید به اصلاح عقیدتی مردم و دولتمردان آنها دارید؟

عقیده آنها خیلی خوب است و نیاز به اصلاح ندارد بلکه باید کارها و برنامه های بالا و نظام دولتی اصلاح شود و آن هم درگرو این است که هربار مسئولان ما به آنجا سفر می کنند، یک پیشنهادی کنند تا یک مشکل حل شود.

 

درواقع آنها از یک پشتیبانی از ناحیه مرجعیت و علمای شیعه می بایست برخوردار باشند که این رشته الان قطع شده است و نیاز به احیا و بازگشت دارد و این روند در ارتقاء سطح معرفتی تشیع در کشوری که استحاله پیدا کرده، روند رو به رشدی بوده که به لطف زحمات ایشان، این روند در حال بهبودی بوده که دوباره قطع شده و این نگرانی وجود دارد که رو به زوال باشد و نسلهای بعدی به دلیل فعالیت دیگر گروها و مسلکها دچار فقر شدید معرفتی شوند.

مردم شیعه دوست دارند که شیعه باشند و عبادت کنند و نماز بخوانند لذا ما باید دنبال آنها برویم و دیگر آنکه از طرف دولتی پیشنهاد مثبتی داشته باشند مثلا یک بار در مورد آزادی زندانیان اقدام کنند یک بار در مورد تعطیلی روز عاشورا پیشنهاد دهند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا