آذربایجاناخبار

اعدام و یا زندان عاقبت اعضای آذری داعش

يک عضو دستگير شده گروهک تروريستي – تکفيري داعش در جمهوري آذربايجان، به هنگام محاکمه، نحوه بکارگيري شهروندان اين جمهوري در صفوف اين گروه تروريستي را تشريح کرد.
به گزارش مرکز فرهنگی قفقاز  به نقل از مونيتورينگ خبرگزاري صداوسيما، شيرخان خاسايلي ، شهروند ۲۴ ساله اين کشور ، در سال ۲۰۱۳ از طريق ترکيه به دسته موسوم به «جماعت آذري» تحت سرکردگي وقار ادريسوف، موسوم به ابومصعب در ترکيب گروهک تروريستي داعش پيوسته و در حملات داعش به هاريتان، طلبيه، ديرالزور و ساير مناطق مسکوني سوريه شرکت کرده است.
اين شهروند جمهوري آذربايجان که در ماه آوريل گذشته سوريه را ترک کرده و پس از بازگشت به جمهوري آذربايجان تحت محاکمه قرار گرفته است، در جلسه دادگاه گفت : « در اواسط سال ۲۰۱۳ به اسلام متمايل شدم و به عبادت هاي مذهب سلفي مشغول شدم و نام ابوبکر را براي خود برگزيدم. در اين زمان با ويدئوهاي مربوط به جنگ در سوريه در اينترنت آشنا شدم و در شبکه اجتماعي « اودنوکلاسنيکي» Odnoklassniki با بچه هاي محل از جمله اسدالله و عبدالشاکر آشنا شدم که آنها در درگيري هاي سال ۲۰۱۴ سوريه کشته شدند. پس از مدتي ، به سوريه رفتم تا در «جهاد» شرکت کنم. اما، پس از رفتن به سوريه ، مشاهده کردم که جنگ هاي جاري در سوريه هيچ ارتباطي با جهاد ندارد. زيرا ، داعش و ساير گروه هاي مسلح در سوريه، فقط براي به دست آوردن حاکميت اين کشور جنگ مي کنند. »
شيرخان خاسايلي افزوده است : « در ماه دسامبر ۲۰۱۳، بدون اطلاع خانواده ام از طريق فرودگاه باکو به استانبول رفتم و به شماره تلفني که اسدالله و عبدالشاکر به من داده بودند، زنگ زدم. فردي بنام محمد به استقبالم آمد و با اتومبيل مرا به شهر ريحانلي استان «هاتاي» ترکيه برد. در آنجا يک نفر راه بلد، مرا از مرز ترکيه با سوريه عبور داد و به شهر «آرتيما» برد و به فردي بنام «ابومحمد» تحويل داد. به همراه او به شهر هاريتان که تحت کنترل داعش بود، رفتيم. در آنجا مرا به گروه مسلح «جماعت آذري» تحت فرماندهي وقار ادريسوف ملقب به ابومصعب ملحق کردند. در آن زمان، درگيري هاي شديدي در سوريه در جريان بود. با ابومصعب بيعت کرده، به وي ايمان آوردم و قسم ياد کردم که به دستوراتش عمل خواهم کرد و اسلحه کلاشنيکوف و مقادير زيادي گلوله تحويل گرفتم. آموزش استفاده از اسلحه ديدم و در جنگ شرکت کردم. در ماه ژانويه ۲۰۱۴ ميان داعش و «جبهه اسلام» ( احتمالا جيش الاسلام) ، يک ماه عليه «جبهه اسلام» جنگيدم. يک ماه بعد، تمامي گروه ها و جنگجويان تابع داعش از هاريتان به رقه عقب نشيني کردند. پس از آمدن به رقه ، در جبهه حائل ميان «جماعت آذري » و ارتش سوريه، نگهباني مي دادم. در ماه مه به روستاي طلبيه در يکصد کيلومتري رقه رفتيم و با نيروهاي مسلح کرد جنگيديم. در آن درگيري ، ۱۲ عضو دسته «جماعت آذري» از جمله ابومصعب که ده تن از آنها شهروندان جمهوري آذربايجان بودند، کشته شدند. پس از تلفات دادن در اين درگيري به رقه بازگشتيم و براي «جماعت آذري» امير جديدي تعيين شد. حوادث آنجا تاثير زيادي بر روي من گذاشت و فهميدم که جنگ سوريه هيچ ربطي به جهاد و دين ندارد. در درگيري هاي ديرالزور مجروح شدم و به مدت طولاني در شهر رقه مشغول معالجه بودم. پس از معالجه طولاني مدت در رقه، تصميم گرفتم به ترکيه بازگردم. سلاحي را که از داعش گرفته بودم ، فروختم و سوريه را ترک کردم. بارها درباره اعدام شدن افرادي که درصدد ترک داعش بودند، شنيده بودم. اعضاي داعش عليه افرادي که از جمهوري آذربايجان و تونس آمده بودند، تبعيض اعمال مي کردند. زيرا، در مورد مسايل ديني با آنها دچار اختلاف نظر مي شدند. آذربايجاني ها و تونسي هايي که بحث مي کردند به زندان مي افتادند و اعدام مي شدند. سايرين نيز از داعش تبعيت مي کردند. به علت اينکه به شدت زخمي شده بودم، مرا به حال خود رها کرده بودند. بعداز چند ماه که توانستم راه بروم ، تصميم به فرار گرفتم و سلاحي را که از داعش گرفته بودم، فروختم و در ماه ژانويه ۲۰۱۵ به همراه آوارگان سوري به شهر قازيانتپ ترکيه و از آنجا به استانبول رفتم. از آنجا با خانواده ام در جمهوري آذربايجان تماس گرفتم . نگران بودم که در جمهوري آذربايجان بازداشت خواهم شد. به همين علت به روسيه به منزل برادرم رفتم. اما ، به علت دلتنگي براي خانواده ام ، نتوانستم در روسيه بمانم و براي تسليم شدن به نيروهاي انتظامي جمهوري آذربايجان به باکو بازگشتم. در ماه مه سال گذشته در منطقه مرزي «شيخلي» شهرستان قزاق در شمال جمهوري آذربايجان بازداشت و به ماموران شعبه وزارت امنيت ملي جمهوري آذربايجان در شهرستان قزاق تحويل داده شدم. مسئولان وزارت امنيت ملي شهرستان قزاق دستور دادند که به ساختمان اداري وزارت امنيت ملي در باکو مراجعه کنم. در باکو به همراه خانواده ام به اداره وزارت امنيت ملي رفتم و توضيحات لازم را دادم. »
الخان خاسايوف، پدر شيرخان خاسايلي نيز در دادگاه گفت : « پسرم از سال ۲۰۱۳ مشغول عبادت شده بود و به مسجد قاراچوخور ( يکي از محل هاي تجمع وهابي ها در نزديکي باکو) مي رفت. سخنان شيرخان در مورد تمايلش به حضور در جنگ سوريه را نيز جدي نمي گرفتم. در آن زمان، پسرم به همراه من، مشغول کار لوله کشي بود. در هفتم دسامبر ۲۰۱۳ با من سرکار نيامد. آن شب ، برادرش که در شهر روستوف روسيه کار مي کند، زنگ زد و گفت که شيرخان به منظور جنگ در سوريه ، به استانبول رفته است. اين خبر، براي ما غيرمنتظره بود. او از سوريه هراز گاهي از طريق اينترنت تماس مي گرفت و مي گفت که عليه رييس جمهوري سوريه مي جنگد. يک بار در اينترنت، يکي از ويدئوهاي جنگ داعش در شهر رقه سوريه را تماشا مي کرديم که ديديم شيرخان ، پرچم داعش را حمل مي کند. شيرخان پس از بازگشت از سوريه گفت که رويدادهاي سوريه يک بازي است و کساني که به سوريه مي روند به مهره هاي پياده اين بازي تبديل مي شوند و کساني هم که مي خواهند از اين جنگ فرار کنند، کشته مي شوند. »

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا