مقالات

نقش آموزه‌های دینی و دولت در منطقة قفقاز

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان مقاله: نقش آموزه‌های دینی و دولت در منطقة قفقاز

تهیه کننده: علی اکبر طالعی نیارق

 

چکیده: منطقة قفقاز که بین دو حوزة آبی دریای سیاه و دریاچة خزر محصور شده است از دیر باز دارای تعاملات بسیاری بوده و به همین دلیل دارای وجوه اشتراک بسیاری در زمینه‌های مختلف دینی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و … می‌باشد. اما متأسفانه این اشتراکات نه تنها نتوانسته بر اتحاد و یکپارچگی مردمان این منطقه کمک کند، بلکه بنا به دلایل و کوتاهی‌هایی، واگرایی قابل ملاحظه‌ای در بین آنها دیده می‌شود. هر چند رسالت و سفارشات ادیان مخصوصاً دین مبین اسلام و اعتقادات مذهبی بر این است که وحدت و همبستگی در اولویت قرار بگیرد، ولی این آموزه‌های دینی و پرچمداران آن تاکنون نتوانسته‌اند در این راه گامهای شایسته‌ای بردارند. دولتهای منطقة قفقاز نیز همانند دولتهای سایر مناطق فقط از بُعد سیاسی قضایا را دنبال می‌کنند و تنها به فکر حفظ وضع موجود که در نهایت به حفظ قدرت و موقعیت خودشان می‌انجامد، هستند. این مقاله بر آن است تا نقش آموزه‌های دین را شکافته و علل ناکامی آن را در رسیدن به اهداف والای رسالت جهانی اسلام تشریح نماید. همچنین نقش دولتهای منطقه نیز همانطور که اشارة مختصر آن رفت مورد بررسی قرار گرفته در این میان بر نقش جمهوری اسلامی ایران که دارای نظام اسلامی و مردم‌سالارانه است ولی نتوانسته نقش مؤثر و برجسته‌ای ایفا نماید، تأکید گردیده است.

کلید واژه‌ها: آموزه‌های دین، نقش دولتها، منطقة قفقاز

 

 1-    مقدمه:

حقیقت و حقیقت‌یابی، پدیده و انگیزه‌ای است که همة انسانها را به سوی خود جذب می‌کند. بدین معنی که همة افراد می‌خواهند و سعی می‌کنند تا حقیقت را بدانند و علت و چراییِ وقوع همة حوادث را درک نمایند. برای همه پیش می‌آید که در مواقعی به فکری عمیق فرو رفته و در اندیشة چگونگی و چراییِ به وجود آمدنِ خود و سایر موجودات و اشیاءِ پیرامون خود غوطه‌ور می‌شود و با چشمان باز به نقطة ثابتی خیره شده طوریکه بعضاً صداهای بلند نیز نمی‌تواند وی را از عالم هپروت بیدار کند! زیرا او در اعماقِ خیالش در این فکر است که چرا بوجود آمده؟ چه کس یا کسانی در بوجود آمدنش نقش داشتند؟ چه هدفی را از این بوجود آوردن دنبال می‌کنند؟نقش و رسالتی که خود اودراین مدت زمانِ وجودش دارد، چیست وچه کارهایی باید انجام دهد؟

          متأسفانه، عمر انسان در مقایسه با عمر پیدایش بسیاری از پدیده‌ها بسیار کوتاه و در حد ذره در مقابل دریاست! وقتی انسانی به دنیا می‌آید (پدید می‌شود)، خیلی چیزها را پیرامون خود مشاهده می‌کند که سالیانِ سال است پدید آمده‌اند و حتی بعد از او هم سالیانِ سال همچنان موجودیتِ خود را حفظ خواهند کرد! بنابراین محدودیت طول عمر انسان از یک‌طرف و حسِّ حقیقت‌جویی وی از طرف دیگر، او را وادار به استفاده از تجارب و اندوخته‌های دیگران و مخصوصاً گذشتگان می‌نماید! سؤال می‌کند، جواب می‌شنود، کتابهای گوناگون مطالعه می‌کند، آثار علمی، هنری و تاریخی را می‌بیند و برای خودش نتیجه‌گیری می‌کند. اما در اینجا آنچه مسلّم و تثبیت شده است، خودمختاری انسان است و هیچ کس نمی‌تواند به زور وارد عالَم پنهانی و سِرِّ درونی او شده و او را به پذیرش چیزی حقیقی یا غیرحقیقی وادار نماید. (بدیهی است که اکثر انسانها بخاطر مسائلی از قبیل ترس، احتیاط، منافع، خطرات و … تظاهر به پذیرشِ برخی واقعیات می‌کنند که در باطنِ خود به هیچ وجه آنها را حقیقت ندانسته و قبول ندارند. و در مقابل برخی نیز چنان بر یافته‌ها و باورهای خود یقین پیدا می‌کنند و بر آن اصرار می‌ورزند که بعضاً به قیمتِ جانشان تمام می‌شود. اندیشه و باور گالیله، فیزیکدان و ستاره‌شناس معروف و نحوة برخوردِ سایرین با او، مثال بارزی است که هر چند او بخاطر تهدید به مرگش از ادعای خود چشم پوشید ولی  هیچوقت در باطن از حقیقتی که یافته بود عقب‌نشینی نکرد.)

          بنابراین، حقیقت‌یابی هرچند عملی است نسبی، ولی تقریباً می‌توان گفت کاری است همگانی. بعبارت دیگر، ادعای صددرصدی در خصوص نحوة پیدایش و چرایی یک پدیده که حقیقت محض است، کار مشکلی است! و باورهای گوناگونی که در حالِ حاضر در بین انسانها وجود دارد و موجب اختلافِ نظرها و بعضاً درگیری‌ها و جنگ و خونریزی می‌شود، ناشی از همین نسبیّت است و احتمال آن می‌رود که شاید هنوز حقیقتِ صددرصد یافت نشده است و یا اگر یافت شده مورد پذیرشِ همه قرار نگرفته، یا در بیان و اثباتِ آن توانایی کافی بدست نیامده است. تمامیِ ادیانِ حقیقی و غیرحقیقی، دانشمندانِ دینی، فلسفی، تجربی و … به زعم و تلاشِ خود در صددِ جستجو و یافتنِ حقیقت بوده و هستند و تجارب و آموخته‌های خود را به دیگران انتقال می‌دهند و باز نسبی بودنِ یافته‌های آنها و نسبی بودنِ درک و فهمِ مردم از حقیقت باعث شده که هر کدام از آنها طرفدارانی داشته باشند!

          در اینجا باز بحثِ عوام و خواصّ مطرح است[1]، خواصّ، اندیشمندان، رهبران، پیشگامان، پیامبران، مدعیانِ دروغین، محققانِ معروف و … هستند (چه بصورت فردی و چه بصورت گروهی)؛ و عوام، طرفداران و باورکنندگانِ آنها هستند. در اینجا اکثریّت، نمی‌تواند ملاکِ یافتنِ حقیقت از جانبِ آنها یا حقیقت‌گویی آنان باشد. یعنی چنین نیست که گروه یا فرد خاصی که طرفداران بیشتری نسبت به بقیّه داشته باشد، حقّ با آنها است و حقیقت را یافته و می‌گویند؛ چون امکانات و ابزار و روشهایی که برای جلبِ نظر دیگران بکار برده می‌شود باز نسبی می‌باشد و این واققعیت را باز همه قبول داریم که در بیان و پذیرش حقیقتِ واقعی، مسائل و منافعِ مادی نقش بسیار مؤثری داشته و ظاهر و باطنِ انسانها را به شدّت تحت تأثیر قرار داده و در بسیاری موارد هر دویِ خواص و عوام را عامداً یا سهواً به انحراف کشانده است.

          پیامبر اعظم (ص) از جملة خواصی است که با آوردنِ دین مبین اسلام توأم با معجزه‌ای بی‌نظیر از جانبِ خداوند متعال، در بیان حقّ و حقیقت تا پایِ جان تلاش کرد و هر چند که همة مردم دنیا به آن نگرویده‌اند ولی اثباتِ حقیقی بودنِ آن تا حدودی ساده است. هدف وارد شدن به بازگویی یا مطالعة تاریخ نیست ولی اشاره و یادآوریِ مختصر از آن در فهمِ منظور کمک خواهد کرد. اوّلاً، از وضعیّت و دورانِ تولّد (دورانِ جاهلیت)، نحوة بزرگ شدن (یتیم بودن) و دشمنیِ اشراف و حکمرانانِ آن زمان با آن حضرت خبر داریم. دوّماً، می‌دانیم که ادیان، مذاهب، اعتقادات و رسومات در آن زمان پیشینة چندین ساله و چندین قرنه داشت؛ بنابراین بدیهی بود که در طولِ این همه سال و در نبودِ رقیبِ قَدَر، چقدر طرفدار داشته باشند و برگرداندنِ آنها چقدر مشکل بوده و اگر حقیقتی در دین اسلام احساس، مشاهده و یافت نمی‌شد، چطور می‌توانست این همه طرفدار برای خود جمع کند که روز به روز هم در حالِ افزایش می‌باشد. و واقعاً هم اگر تناسب طول مدت موجودیت ادیان و طرفدارانش را مقایسه کنیم، باز اکثریت با اسلام و مسلمانان خواهد بود!

          در اینجا موضوع، اکثریت یا اکثریت بودن نیست، بلکه کیفیت، مهمتر از کمیت است. اکثریتی که همدیگر را قبول نداشته باشند و عامل به دستورات و سفارشات دین و اعتقاداتشان نباشند به چه دردی می‌خورد؟ در زمانِ حیاتِ رسول خدا (ص) مگر تمامیِ جنگهایی که بین مسلمانان و کُفّار صورت می‌گرفت، اکثریت با کدام گروه بود؟ مگر نه این بود که این اقلّیتِ مسلمان در اکثر مواقع پیروز و غالبِ جنگ بودند؟ مگر غیر از این بود که در آن زمان کیفیت بود که بر کمیت غلبه می‌کرد؟ و کیفیت، مگر غیر از اعتقادِ قلبی و ایمان عمیقِ مسلمانان به خدا، پیامبر، اسلام و قرآن و از همه مهمتر اتحاد و یکپارچگی مؤمنان بود؟ پس چه بر سر اسلام ناب و اصیلِ محمدی (ص) آمد؟ چرا بعد از رحلت آن حضرت اینهمه اختلافات و گروه‌بندی‌ها و شاخه‌ها و مذاهبِ گوناگون بین مسلمانان بوجود آمد؟ و چرا با وجود اینکه همة این گروهها خود را مسلمان می‌دانند و می‌نامند ولی هر کدام از آنها خود را نسبت به بقیه برتر، حقیقت‌تر و کامل‌تر و محقّ‌تر می‌دانند؟! شیعه می‌گوید ما برتریم!، سُنّی می‌گوید ما برتریم!، حنفی می‌گوید ما!، شافعی می‌گوید ما! و … ! از قدیمی‌ها می‌شنیدیم که می‌گفتند: «مذهبِ ما حقیقت محض است، و سایر مذاهب اسلامی تا زمانی که در قید حیات هستند، مسلمانند؛ به محض اینکه از دنیا رفتند، به مانند کافران بوده و در آتش دوزخ خواهند سوخت!» البته چنین عقایدی هنوز وجود دارند و بعضاً در بین افرادی همچنان دیده می‌شوند. بدیهی است که چنین باورها و تبلیغات، بخاطرِ پای‌بندی و پافشاری افراد به مذهبِ خود و القای حقیقی بودن آن به تازه متولدین و جوانانِ فرقة خود بوده و در مقابل ایجاد تنفر و در نهایت دشمنی با باورهای مذاهب دیگر را به دنبال داشته است! شاید عده‌ای اظهار کنند که تولیدِ فِرَق در ادیان دیگر نیز وجود دارد. مثلاً دین مسیح دارای فرقه‌های مختلفِ کاتولیک، ارتدوکس، پروتستان و … است. بعبارت دیگر اختلافاتِ دینی و مذهبی در ادیانِ دیگر نیز وجود دارد. یقیناً این اظهارات کاملاً درست و بجا می‌باشد، امّا، اولاً این اختلافات در زمانهای گذشته خیلی برجسته‌تر بود و حتی جنگها و خونریزی‌های وحشتناکی بین فرقه‌های مختلفِ مسیحیت صورت می‌گرفت که نه تنها ما از بیان واقعیاتِ تاریخِ آن زمان شرم داریم، بلکه اَخلافِ آنها نیز با مرور آن تاریخ‌ها تأسفِ عمیقی به داشتن چنان نیاکانی می‌خورند و به ندرت حاضر به یادآوری اَعمالِ شرم‌آور و به دور از عقل و منطق و انسانیتِ آنها هستند.[2] ثانیاً، در زمان حاضر مشاهده می‌کنیم که هر چند فرقه‌های مختلفِ مثلاً مسیحیّت وجود دارند ولی نه تنها آن اختلافات سخت و غیرقابلِ حلِّ گذشته را ندارند، بلکه به وحدت و یکپارچگی گرویده‌اند؛ بطوریکه کل مسیحیان جهان بطور منظم و هماهنگ مثلاً عید کریسمس- سالگرد تولّد حضرت عیسی مسیح- را جشن می‌گیرند و برخی از کشورهای بیشتر مسیحی‌نشین اروپا (حدود 27 کشور) چنان متحد و یکسو شده‌اند که مجموعاً اتحادیّة اروپا را بوجود آورده و احتمالاً در آینده تبدیل به کشوری با نام ایالات متحدة اروپا، به مانند ایالات متحدة آمریکا شوند. به هر حال این مسائل واقعیّات تاریخ است و در اینجا فعلاً نمی‌خواهیم وارد آن بحث شویم.

          هدف این مقاله بررسی نقش آموزه‌های دینی می‌باشد که توسط عُلما، بزرگان و مُبلغان دین ارائه می‌شود. ریشه‌یابیِ پیدایشِ فرقه‌های مختلف در یک دین به ویژه دین مبین اسلام کاری بزرگ و مهم است که حوزة مباحثة آن از بحث این مقاله خارج است ولی بررسی شواهد و روایات و تفسیر آنها مسلماً به یک نقطة مشترکی ختم خواهد شد و آن این است که خُلفا و حاکمان، بعد از رحلت حضرت پیامبر (ص) بخاطر حفظِ قدرت و حکومتِ خود یا برداشتهای فردی و شخصیِ خود بدون توجه به رأی و نظر سایرین تحریفات و تفسیرهایی انجام داده و بانی و باعث پیدایش فرقه‌ها و شکل‌گیری اختلافات بین آنها بعد از خودشان شده‌اند. اما خدا را شکر که این تحریفات جزئی بوده و در مجموع همه با نام اسلام و مسلمانان شناخته می‌شوند. مطمئناً استحکام و گستردگی اسلام در آن زمان کوتاه (23 سال، از زمان بعثت تا رحلت حضرت رسول (ص)) و بخاطر رشادت و تلاش بی‌وقفة پیامبر اسلام (ص) به حدی رسیده بود که مانع تحریف و انحراف کامل آن شد.

          درست است که در بعضی مواقع اختلاف بین فرقه‌های مختلف اسلام، مخصوصاً در اوایل دوران بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) بالا گرفته و در پاره‌ای از موارد به جنگ و خون‌ریزی نیز منجر شده ‌است ولی همچنان رکورد جنگهای وحشتناکِ بین فرقه‌ای بنام مسیحیان و دیگران ثبت شده است. اما جای تأسف اینجاست که آنها توانسته‌اند آن اختلافاتِ عمیق را کنار گذاشته و متحد شوند، ولی مسلمانان، هنوز نتوانسته‌اند آنطور که باید و شاید اختلافاتِ جزئی خود را کنار گذاشته و همانطور که خدا در قرآن و رسول (ص) و امامان (ع) و پیشوایان دین فرموده‌اند به اتحاد و یکپارچگی و در یک کلام و بنا به فرمودة امام راحل (ره) به «وحدت کلمه» دست یابند.

2-    نقش آموزه‌های دین در منطقة قفقاز:

همانطور که می‌دانیم، کشورها بواسطة مرزهای جغرافیایی از هم جدا شده و شناخته می‌شوند. در حال حاضر، این مرزها در برخی از مناطق و قاره‌ها، مثل قارة اروپا و آمریکای شمالی مثل گذشته برای آمد و رفت مردم کشورهای همجوار و تبادل کالا و افکار و فرهنگ و … از سختی بیشتری نسبت به سایر مناطق به خصوص آسیا و منطقة خاورمیانه، آفریقا و آمریکای جنوبی برخوردار نیست. بعبارت دیگر مرزها فقط اسمشان مانده و آمد و شد، بسیار سهل و آسان است. این کار بیشتر بخاطر مسائل اقتصادی و رونق بازار و همچنین جلوگیری از ایجاد تنش و جنگ در این مناطق است و در واقع مؤثر و کارساز نیز بوده است. امّا مسئلة دین و اعتقاد حدّ و مرز نمی‌شناسد. چه این مرزها سفت و سخت باشند و چه سهل‌العبور. قارة اروپا شامل چندین کشور با مرزهای جغرافیاییِ مشخص ولی سهل‌العبور است و دین اکثریت آنها مسیحی با فِرَقِ مختلف می‌باشد. منطقة خاورمیانه متشکل از چندین کشور با مرزهای مشخص ولی بسته، در عین حال دین اکثریت آنها اسلام است؛ هر چند که قومیّتهای متنوعی حتی در هر کدام از آنها وجود دارند. اما بدیهی است که هر چه تصلّب این مرزها کمتر و آمد و رفتها آسانتر باشد، روابط و تبادل نظر انسانها نیز بیشتر شده و مصاحبتها و مباحثات دینی و اعتقادی ادیان و مذاهب افزایش می‌یابد. در واقع، بحثهای حضوری و رو در رو، عقل و فکر را به چرخش درآورده و طبیعتاً منطقی‌ترین و قابل‌قبول‌ترین فکر و عقیده بر دیگری غالب خواهد شد. لذا اینجاست که نقش عُلما و دانشمندان دینی برجسته می‌شود و فراتر از مرزهای جغرافیایی خود را نشان می‌دهد. به بیان واضحتر، شیعیانِ ساکن در کشورهای مختلف بزرگان دینی خود را دارند، و فِرَقِ دیگر نیز بزرگان و دانشمندانِ دینی خود را. ولی آنچه مسلّم است و به وضوح دیده می‌شود و واقعیت هم دارد، اختلاف عقیده‌ای و تفسیری بین بزرگان و عُلمای این مذاهب در نوع برداشتِ خود از مسائل و احکامِ دین و شریعت است که وجود دارد و شاید هم به همین خاطر است که این اختلافات به سطوح پایین‌تر کشیده شده و تشدید می‌یابد. وقتی این اختلافِ برداشتها و تفسیرها بین عُلما و مجتهدین یک مذهب مثلاً شیعه یا سُنّی، حتّی بصورت جزئی وجود دارد، طبیعی است که این اختلافات در بینِ مذاهب مثلاً بین شیعه و سُنّی دیگر جزئی نبوده و بیشتر است یا اگر جزئی هم باشد برجسته‌تر می‌شود. بنابراین وقتی صحبت از «وحدت کلمه» بین مذاهبِ مختلفِ دین اسلام به میان می‌آید، به نظر می‌رسد که اگر این «وحدت کلمه» در بین بزرگان و دانشمندان این مذاهب و حتّی بزرگان یک مذهب شروع شده و بوجود آید، مؤثرتر و پایدارتر بوده و به طبقات و لایه‌های پایین نیز تسرّی می‌یابد. چرا که این بزرگان الگو و پیشوای آنان بوده و اتحاد و یکپارچگی بین آنها، به استحکامِ اتحاد و یکپارچگیِ مسلمانان ختم می‌شود. اسلام، احکام و شریعت آن را روحانیون و عُلمای اسلام به مسلمانان آموخته و تعلیم می‌دهند و به مشکلات و سؤالات دینی آنها پاسخ می‌گویند. تفاسیر و دستورات آنها را، تابعانِ آنها به گوش و جان قبول می‌کنند. پس هر چه این تفاسیر به همدیگر نزدیک و از اختلاف سلیقة کمتری برخوردار باشند، نزدیکی بین مؤمنان و مسلمانان از درجة بیشتری برخوردار خواهد بود. نویسنده از وجود مباحثات و تبادل افکارِ بزرگان دین و مذاهبِ مختلفِ اسلامی اظهار بی‌اطلاعی می‌کند ولی از وجود اختلافاتِ ملموس بین این مذاهب به این نتیجه می‌رسد که اگر تبادل نظر و بحث‌های دینی هم وجود داشته باشد، به آن عمق و وسعتِ مطلوبی نیست که به یک وحدت رویّة قابل قبولی رسیده باشند.

          از توضیحات فوق می‌توان به این نتیجه‌گیری دست یافت که هر چه روابطِ سازنده و حَسنه بین عُلمایِ مذاهبِ مختلفِ اسلام بیشتر باشد، رسیدن به یک وحدت رویّه، قابلِ حصول‌تر خواهد بود، به این شرط که تعصّبِ آنان همانند جمعیّتِ عوام نبوده و منطق و مستنداتِ مبیّن و مستدل مورد پذیرش قرار گرفته و به اعلام عمومی برسد. بعنوان نمونه می‌توان به اختلاف در نحوة وضو گرفتن بین شیعه و سُنّی اشاره کرد و شاید این مثالِ ساده تکان دهنده و بیان کنندة منظور این مقاله باشد. همه می‌دانیم که روش وضو گرفتن بین اهل تسنّن و اهلِ تشیّع متفاوت است و توضیح، تفسیر و ارائة روش انجام این فریضه به وسیلة عُلمای این مذاهب صورت پذیرفته است. شخصِ عوام، مقلِّد و تابع دستور است؛ امّا وقتی خارج یا داخل کشور یک مسلمانِ مثلاً شیعه، روشِ وضو گرفتنِ یک شخصِ سُنّی را می‌بیند، ناخودآگاه این سؤال به ذهنش خطور می‌کند که «وقتی ما هر دو مسلمانیم، پس چرا روشهایی که در عمل به دستوراتمان بکار می‌بریم متفاوت است؟!» اینجاست که به دنبال یافتن پاسخ برای سؤال و مشاهداتش می‌گردد! در حالیکه از فلسفة معنوی، عملی و وجودی بعضی از فرایض، اطلاعِ چندانی ندارد. بدیهی است که چنین شخصی جواب، یا عملی را که منطقی به نظرش می‌رسد قبول خواهد کرد، و ‌شاید در واقع درست هم نباشد. بنابراین، اگر این افتراقِ رویّه بین بزرگانِ دین حل شود، هم بهتر و مؤثرتر خواهد بود و هم جلوی تشکیک و خدایِ ناکرده انحرافات عوام گرفته خواهد شد.

خداوند هم در آیة 38 سورة شورا می‌فرماید: «وَالَّذينَ استجابوُا لرَبِّهم و أقاموَا الصَّلاة و أمرهم شُورا بَينهم وَ مِمّا رَزَقناهُم يُنفِقون». که مسلمانان را تشویق به مشورت و نتیجه‌گیری خوب و مفید در انجام عملی می‌کند. بنابراین، شورا و مشورت کردن در هر سطوحی عمل به این توصیة الهی است. اين آيه توصيف ايمان و رندگان در زمينه‌هاى عبادى، سياسى و اقتصادى است كه هر سه تشكيل دهنده اركان جامعه اسلامى هستند.

با استناد به اين سه آيه معلوم می‌شود كه:

1 ـ شورا يك اصل اسلامىِ كلى در زمينه‌هاى سياسى و اجتماعى است.

2 ـ شورا دو قلمرو دارد: مشورت حاكم مسلمان با زيردستان و نيز مشورت مردم تحت حاكميت با يكديگر.

3 ـ اصل شورا مربوط به امور مسلمانان بجز آن احكام شرعى است كه دربارة آنها از شارع مقدس نص صريح رسيده است.[3]

شاید بشود رساله و توضیح‌المسائلی که مجتهدینِ شیعه به زعم و برداشت و تفسیر خودشان می‌نویسند و احتمالاً در برخی از احکام، تفاوتِ اندکی با هم دارند، به اتفاق و بدون هیچ تفاوتی به رشتة تحریر درآورد. این کار در اهل تسنُّن هم می‌تواند صورت پذیرد. حتی می‌تواند با توافق و اتفاق هم اهلِ تسنُّن و هم اهلِ تشیُّع و هم سایر مذاهب بصورت یک رسالة واحد مسلمانان درآید! این کار می‌تواند بصورت سراسری و فراتر از مرزهای جغرافیایی و با روابط و تبادلِ افکارِ بی‌وقفه بین بزرگان دین صورت پذیرد. این کار می‌تواند از منطقة قفقاز که تقریباً دین و فرهنگ و زبان مشترکی دارند، صورت پذیرد. ضروری است عُلمای دین و بزرگان مذاهبِ موجود در این منطقه خیلی بیشتر (مخصوصاً در این برهة خطرناک از زمان) همدیگر را ملاقات کنند؛ به تبادل افکار بپردازند؛ اختلافِ رویّه‌ها را به وحدت رویّه تبدیل کنند؛ پراکندگیِ مسلمانان را که از زمانهای قدیم و به هر دلیلی و به توسط هر کس یا هر گروهی بوجود آمده، از بین ببرند. اینجاست که وظیفة بسیار بزرگ و خطیرِ بزرگانِ دین بارزتر می‌شود.

تا به حال چنین اقدامی مشاهده نشده که به وضوح ملاقات و تبادل افکاری بین عُلمای دینِ مذاهب مختلف در خارج یا حتی داخل کشور صورت بگیرد. بعنوان مثال، عالِم برجسته‌ای از ایران مثلاً به جمهوری آذربایجان، گرجستان، ترکیه، داغستان یا سایر کشورهای منطقة قفقاز رفته و در بینِ مردمِ این منطقه سخنرانی کند یا با مباحثِ منتج به نتایجِ مورد پذیرش عُلمای طرفین صورت پذیرد و یا برعکس از آن کشورها عُلمایی به ایران یا استانهای همجوارِ همزبان با آنها بیاید و چنین عملی تکرار شود. این رفت و آمدها و مراودات اگر هم در باطن از جنبة سیاسی برخوردار باشد ولی در ظاهر بهتر است از جنبة دینی و مذهبی و غیرسیاسی صورت پذیرد تا موجب تحریک یا عکس‌العمل و ممانعتِ دولتهای این کشورها که اکثراً حکومت سکولار دارند، نشود. آموزه‌های دین مبین اسلام آنطور که باید و شاید هم جا نیفتاده و هم اینکه بصورت یکنواخت و یکپارچه بیان نگردیده است. بحث‌های پوچ و انحرافی در محافل عمومی و غیرتخصصیِ اتفاقی، نویسنده را متقاعد به ارائة چنین پیشنهادی در این مقاله نمود و الّا، مسلّماً، مصلحت واقعی و مؤثر را همان بزرگانِ بهتر می‌دانند.

پیامبر خدا (ص) دستورات الهی را فقط به نامِ یک دینِ واحد، آنهم فقط دین اسلام آورد. هیچ فرقه و مذهب و شاخه‌ای در آن وجود نداشت و بدیهی است که این اختلافات و افتراقات بعد از رحلتِ حضرتش و به خاطرِ منافع دنیوی بوجود آمدند. حال که ما این مسائل و بهتر است بگوییم، این مصائب را می‌دانیم، یعنی هیچ راه و روشی برای از بین بردن این اختلافات نمی‌توانیم پیدا کنیم؟! نمی‌توان این تفاوتها و روشهای گوناگون را از بین برد و به یک روشِ درستِ واحد همانگونه که در زمان پیامبر (ص) بود، دست یافت؟!

یقیناً اگر به یاری خداوند متعال همانند انصارِ زمان پیامبر (ص) ایمان واقعی داشته باشیم، باز خداوند مسلمانان را یاری کرده و نصرت از آنِ مسلمانان خواهد بود، اگر، حرکت و هماهنگی از طرفِ آنها انجام شده و گامهای نخستین، هر چند شاید در ابتدا مشکل، از جانبِ آنان برداشته شود.

3- نقش دولتهای منطقه:

وظیفه و کارکرد دولتها در همة کشورها تقریباً یکسان است و ممکن است فقط روشهای آنها اندکی متفاوت باشند. از جمله کارکردِ دولتها عبارتند از: برنامه‌ریزی‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، دفاعی، امنیتی و … که مهمترینِ آنها تأمین امنیت داخلی و خارجی کشور است. این وظیفه بخصوص حفظ امنیت در ابعاد مختلف و از ناحیة خارج سبب گاردگیری و برپایی انواع سپرها در مقابل انواع تهدیدها می‌گردد. یکی از این روشها، بستنِ مرزهای جغرافیایی با کشورهای همسایه‌ای است که تهدید از ناحیة آنها بیشتر است. اینکار نه تنها انرژی عمده‌ای را از جانب دولت به خود اختصاص می‌دهد، بلکه هزینة سنگین مالی را نیز تحمیل می‌کند و سایر روابط با همسایة مورد بحث از جمله روابط اقتصادی را محدود می‌کند که اینهم نوعی خسارت و هزینه محسوب می‌شود. متأسفانه جمهوری اسلامی ایران از جمله کشورهای نادری است که در منطقه‌ای همواره تنش‌زا قرار دارد و همسایگی با کشورهای شمالی مخصوصاً با آذربایجان و منطقة قفقاز که یکی از مهمترینِ این کانونها به لحاظ استراتژیکی و ژئوپلیتیکی است همواره ایران را با مشکلات عمده و عدیده‌ای مواجه می‌کند.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 با هدف جهانی صورت پذیرفت و این هدف در بیانیّه‌ها و سیاستهای اعلامی و اِعمالی جمهوری اسلامی ایران بصورت آشکار و نهان ابراز گردید. امّا متأسفانه آنطور که بعنوان مثال بلشویکها در سال 1917 میلادی انقلاب کرده و اتحاد جماهیر شوروی را با حکومتی کمونیستی تشکیل دادند و بلافاصله شعلة آن به بیشتر کشورهای جهان کشیده شد، انقلاب اسلامی ایران در عرضِ این سی و سه سال عمرِ خود پیشرفت چندانی از این لحاظ نتوانست بدست آورد. شاید برخی پارامترها از قبیل نداشتن قدرت و ثروتِ کافی بدلیل نوپایی و بلافاصله تحمیل جنگی سنگین و طولانی در بدوِ تولدش دخیل باشند، ولی بستن کامل مرزها و قرار گرفتن در لاکِ خود مخصوصاً برای افرادِ بخصوص که می‌توانستند نقش مؤثری در این زمینه داشته باشند، مزید بر علت شد. منطقة قفقاز مخصوصاً بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از سال 1370 به بعد بدلیل داشتن مشترکات تاریخی، فرهنگی و … با ایران فرصت بسیار خوبی جهت پیشبرد بسیاری از اهداف جمهوری اسلامی ایران می‌توانست بحساب آید. حال که این موقعیتهای خود به خود بوجود آمده فرصت‌سوزی شدند، لذا هر چند مشکل باشد ولی از هر لحاظ ضروری است فرصت‌سازی شود. اولا،ً اوضاع منطقه آشفته شده و در حال بیداری اسلامی است، دوماً، فرصتِ خود به خودی دیگری در حال تکوین است که نباید از دست داد. سوماً، تحقق صدور انقلاب با رفتن در لاکِ خود مشکل، شاید هم محال است.

همة دولتها برای خود اهداف خاصی دارند که مهمترینِ آنها حفظ وضع موجود بخاطر حفظ قدرت و امنیت خود است و در مقابل هر تغییری از خود مقاومت نشان می‌دهند. دولتهای منطقة قفقاز نیز مستثنی از این خصوصیات نیستند. لذا بررسی اِجمالی این دولتها و نوعِ حکومت آنها کمک خواهد کرد که نقش آنها و نقش دولت ایران را ارزیابی کرده و برای تعامل آنها روشی را بیابیم.

قفقاز منطقه‌ای است بین دریاچة خزر و دریای سیاه و محل تلاقی دو قارة آسیا و اروپا که بصورت دالانی مهم برای ترانزیت از استراتژی قابل توجهی برخوردار است. وجود قومیتهای مختلف و دست به دست شدن این منطقه در طول تاریخ بین امپراتوریها و قدرتهای بزرگ سبب وجود تنشِ مستمر در منطقة قفقاز شده است. منطقة قفقاز بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شاهد ظهور کشورهای مستقل و جمهوری‌های خودمختار زیر شد:

– جمهوری آذربایجان؛ که نوع حکومت آن جمهوری پارلمانیِ چند حزبی با یک مجلس قانونگذاری است. این جمهوری سکولار بوده و از سال 2001 به عضویت شورای اروپا درآمده است. بیشتر جمعیت، مسلمانِ شیعه و دومین کشور شیعه بعد از ایران در جهان می‌باشد. طبق سرشماری سال 1999، از کل جمعیت 000/300/8 نفری آن 6/90% آذربایجانی، 4/93% مسلمان (که 65% تا 75% آن شیعه)، 5/2% ارتدوکس روس، 3/2% ارمنی هستند.

– گرجستان؛ با جمعیتی حدود 7/4 میلیون نفر که بیشتر آنها مسیحی هستند. از نخستین کشورهایی است که دین رسمی کشور را مسیحیّت برگزید. تاریخ و فرهنگ گرجستان با ایران مشترکات بسیاری دارد. نوع حکومت آن جمهوری دموکراتیک و سکولار است.

– ارمنستان؛ جمعیت 2/3 میلیون نفری آن ارمنی و پیرو آیین مسیحیّت هستند. زبان ارمنی، زبان رسمی این کشور است. در برهه‌ای از زمان همة سرزمینهای میان دریای خزر و دریای سیاه را دربرمی‌گرفت. فرهنگ ارمنستان از ایران تأثیر زیادی پذیرفته است، چرا که ارمنستان مدتهای زیادی جزئی از ایران بوده است و اکنون نیز روابط گرمی با ایران به ویژه در امور فرهنگی، اقتصادی و انرژی دارد.

– جمهوری‌های خودمختار روسیه:

چچنستان؛ دین اکثر چچنی‌ها که حدود 1/1 میلیون نفر جمعیت دارد، اسلامِ سنّی مذهب است.

داغستان؛ 20% جمعیت این جمهوری ترک تبار هستند. 87% جمعیتِ 6/2 میلیون نفری آن مسلمانِ عمدتاً شافعی یا شیعه هستند.

اینگوشتیا؛ جمعیت آن حدود 000/470 نفر با مذهب اسلام شافعی بوده که زبان رسمی روسی و اینگوشی دارند.

سایر جمهوری‌ها که عبارتند از قره‌چای و چرکس، کاربادینو- بالکاریا، کراسنودار، آدیغیه، اوستیای شمالی و استاوروپول، در مجموع حدود 11 میلیون نفر جمعیت داشته و بیشتر آنها روسی تبار با دین مسیحیت می‌باشند.

ضمناً فراموش نکنیم که قسمتی از شمال شرقی ترکیه نیز جزو منطقة قفقاز بحساب می‌آید. هرچند دین اکثر جمعیت ترکیه مسلمانِ سُنی و دولتمردان آن از حزبِ اسلام‌گرایِ عدالت و توسعه می‌باشد ولی نوعِ حکومت آن از زمان به قدرت رسیدن مصطفی کمال (آتا ترک) همچنان سکولار است.

          عنایت به نوع حکومت سکولار در کشورهای فوق نشان می‌دهد که متفاوت از نوعِ حکومتِ جمهوری اسلامی در ایران است که بر پایة دین اسلام بنا شده است. لذا به نظر می‌رسد دولتِ جمهوری اسلامی ایران چاره‌ای به جز تعامل و دوستی صمیمانه با این کشورها و جمهوری‌های خودمختار و سپردنِ وظیفة بسط دادنِ رسالت جهانی اسلام به عُلما و مَبلِّغان دین، ندارد. بعبارت دیگر ایران برای رسیدن به هدف والای صادر کردن آموزه‌های دین اسلام بصورت جهانی که اگر قرار باشد از منطقة قفقاز شروع شود، ضروری است با دولتهای سکولار فعلی این منطقه مخصوصاً با دولتِ اسلام‌گرای ترکیه چنان روابط گرم و صمیمانه‌ای برقرار نماید و عبور و مرور در مرزها را تسهیل کند تا مبلغان و علمای دینی به راحتی به این کشورها تردد نموده و در بیداری مردمِ اکثراً مسلمان این منطقه نقش اصلی و واقعی خود را ایفا نمایند. بنابراین ایجاد شرایط مطلوب و در عین حال نامحسوس و زود بازده برای این اشخاص اگر توأم با ایجاد شرایط مشابه و سهل برای عموم باشد، نتیجة بهتر و سریعتری می‌تواند به دنبال داشته باشد.

 4-   نتیجه:

در این مقاله به حسِّ حقیقت‌جویی‌ِ انسان که جنبة همگانی دارد، اشاره شد و آن آموزه‌ها و آموزنده‌هایی را موفق دانست که بتوانند در بیان حقیقت و متقاعد کردنِ باورِ دیگران، گوی سبقت را ربوده و در جلب توجه آنان هیچ لحظه و فرصتی را از دست ندهند و از روشها و ابزارهای مناسب و مؤثر استفاده نمایند. به بسته بودن بیش از حدِّ مرزهای ایران با همسایگان خود، مخصوصاً با کشورهای منطقة قفقاز که با آنها مشترکات بیشتری نسبت به سایر مناطق دارد، اشاره و به کم تحرکی دولت ایران و عدم استفاده از ظرفیت‌های مهم، بالقوه و پر اثرِ مبلغان و عُلمای دین ایراد گرفته شد. و در پایان به ضرورت تعامل و برقراری روابط بیش از پیش و صمیمانة دولت ایران با کشورهای منطقه (در این برهه از زمان که بیداری اسلامی در منطقه در حال تکوین است) مخصوصاً با دولت اسلام‌گرای ترکیه تأکید گردید. که اینکار برای گشودن مرزها و تردد آسان مبلغان در بین عموم، تُجّار و افراد عادی لازم به نظر می‌رسد که تردد آنها را سهل و کم هزینه نموده و مراودات آنها را با مردمان و مسلمانان منطقة قفقاز افزایش داده و در نهایت کمک شایانی به رسالت جهانی اسلام و انتقال آموزه‌های دین مبین اسلام خواهد نمود. هر لحظه تأخیر و تعلل در واقع کمک به سبقتِ دیگران و دادن امتیاز و میدان مبارزه به نفع آنان خواهد بود.



[1] – در مقالة دیگری به قلم نویسنده تحتِ عنوان «جدایی‌طلبان پان‌ترکیسم چه کسانی هستند؟ چه می‌خواهند؟ و در برابر آنها چه باید کرد؟» در خصوص عوام و خواص بحث شده است.

[2] – براي مطالعة بيشتر در مورد وقوع اين جنگها رجوع كنيد به: مهدوي. هوشنگ، تاريخ روابط خارجي ايران، چ 10، انتشارات امير كبير 1384. و همچنين به: نقيب‌زاده. احمد، تاريخ ديپلماسي و روابط بين‌الملل، چ 5، تهران، نشر قومس 1387.

[3] – http://www.shirazi.ir/roaa/baressi/shoradrislam.htm

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا