آخرین اخبارآذربایجاناخبارایرانروسیهعمومی

اظهارات عجیب عامل حمله به سفارت جمهوری آذربایجان

عامل حمله به سفارت باکو: در آذربایجان تصور می‌کنند که می‌خواهم پوتین را ترور کنم

به گزارش پایگاه خبری حقایق قفقاز، حادثه صبح جمعه گذشته در خیابان پاسداران بازتاب گسترده‌ ای در رسانه‌ها داشت. مردی مسلح به تصور اینکه همسرش در سفارتخانه است، به همراه پسر و دخترش از ارومیه به تهران سفر کرد و درحالی‌ که یک قبضه کلاشنیکف در دست داشت وارد سفارت جمهوری آذربایجان شده و اقدام به تیراندازی نمود. وی پس از قتل یک نفر و مجروح کردن دو نفر دستگیر شد و در بازجویی‌ها اظهارات عجیبی را مطرح کرد. اظهاراتی که این احتمال که وی از مشکلات روحی و روانی رنج می‌برد را قوت می‌بخشید.

او مدعی شد که همسرش که اصالتا باکویی بوده از فروردین امسال ناپدید شده و وی تصور می‌کرده که او را در سفارت آذربایجان پنهان کرده‌اند. به همین دلیل نقشه حمله به سفارت را کشیده تا همسرش را نجات دهد. اما این، همه اظهارات و رفتار عجیب و غریب متهم نیست. وی پیش از اینکه به پزشکی قانونی منتقل شود، برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل و مقابل قاضی محمدرضا صاحب‌جمعی قرار گرفت. اما در پاسخ به سؤالات بازپرس، ادعاهایی را مطرح کرد که فرضیه بیماری روحی و روانی وی را قوت می‌بخشید.

ادعاهای عجیب متهم

– چرا از ماشینت که پیاده شدی یک لحظه اسلحه را به سمت سربازی که مقابل سفارت بود گرفتی؟

– شاید می‌خواستم او را بترسانم. من همان اول به سرباز گفتم با شما کاری ندارم، بعد که می‌خواستم خودم را تسلیم کنم او را صدا زدم و کلاش را روی زمین گذاشتم و لگدی به آن زدم. حتی به ترکی هم به سرباز گفتم که با او کاری ندارم.

– ظاهرا 2 اسلحه داشتی، ‌کلت کمری چه شد؟

– فکر کنم در سفارت افتاد چون اصلا یادم نمی‌آید که در خیابان افتاده باشد.

– چرا به سفارت حمله کردی؟

– چون افرادی که آنجا کار می‌کردند، در نگه داشتن همسرم مقصر بودند. با اسلحه وارد آنجا شدم تا به همه‌شان شلیک کنم. تعدادشان برایم مهم نبود، صد نفر هم جلو می‌آمدند شلیک می‌کردم!

– همسرت کی ناپدید شد؟

– از روز 29 فروردین.

– اگر الان با او صحبت کنی و ببینی در باکوست و با میل خودش رفته، ‌چه می‌گویی؟

– باور نمی‌کنم. قطعا فریبش داده‌ اند. احتمالا سرویس‌های اطلاعاتی آنجا مجبورش می‌کنند تا چنین دروغی بگوید!

– چه دروغی؟

– همین‌ که با میل خودش رفته. چون می‌دانم با میل خودش نرفته. من و همسرم 2 فرزند داریم. قطعا به زور او را برده‌ اند.

– اما فرزندانت در تحقیقات گفته‌ اند که تو همسرت را دعوا می‌کردی و کتک می‌زدی و برای همین او به کشورش برگشته است؟

– در مدت 22، 23سالی که ازدواج کرده‌ ام، ‌نهایت 7 یا 8 بار همسرم را کتک زده‌ ام! فکر نمی‌کنم زیاد باشد! زندگی ما 60 به 40 بود، ‌می‌دانید یعنی چه؟ یعنی 60 درصد خوب بود و فقط 40 درصد تلخی و اختلاف وجود داشت!

– اگر همسرت تأکید کند به‌ خاطر اختلافاتی که با شما داشته رفته چه می‌گویی؟

– ببینید الان سه کشور درگیر مسائل خانوادگی من هستند، بهتر است با آنها صحبت کنید تا همسرم را پس بدهند؛ چون اگر من بگویم گوش نمی‌دهند. شما چون قاضی هستید اگر بگویید مشکل حل می‌شود. چون من کاری انجام داده‌ ام که ممکن است به حرفم اهمیتی ندهند.

– چه کاری انجام داده‌ای؟

– در آذربایجان تصور می‌کنند که می‌خواهم پوتین را ترور کنم.

– می‌خواستی این کار را بکنی؟

– نه. من که نمی‌خواستم، آنها تصورشان این است.

– ماجرای ترور پوتین چیست؟

– خب به من دستور دادند پوتین را ترور کنم. آن موقع در باکو درس می‌خواندم. از وقتی روسیه فهمید که قصد ترور پوتین را دارم دیگر مقامات این کشور زمان سفرهایشان را اعلام نمی‌کردند از ترس اینکه مبادا ترور شوند. البته الان که بیشتر فکر می‌کنم کسی به من دستور نداد، تصمیم خودم بود.

– عضو گروه خاصی هستی؟

– من وابسته به جایی نیستم. به‌ خاطر ناموسم رفتم داخل سفارت تا زنم را پس بگیرم.

– یعنی باورت این است که هرکس همسرش ناپدید شود باید راه بیفتد با کلاش دست به تیراندازی بزند؟

– صد در صد. اگر کسی روی ناموسش حساسیت نداشته باشد بهتر است زندگی نکند. عقیده من این است. همسرم اصلا مدارکش را برنداشته بود. بعدا از سفارت به من زنگ زدند که مدارکش را بیاور.

– کی زنگ زد؟

– برادرش.

– گفت مدارکش را کجا ببری؟

– سفارت دیگر. چون همسرم را در آنجا نگه می‌داشتند.

– از آن تماس به این نتیجه‌ رسیدی؟

– بله. صد در صد. اما من مثل داعش نیستم، من به‌ خاطر ناموسم آدم می‌کشم! من مطالعه دارم. البته حقوق هم خوانده‌ ام، اطلاعات حقوقی‌ ام از شما که قاضی هستید بیشتر است! اما خب شما هم خوب بلد هستید و خیلی چیزها از مسائل حقوقی می‌دانید!

– کی از ارومیه راهی تهران شدی؟

– روز قبل از حادثه. البته سر راهم رفتم اسلحه برداشتم. کلت و کلاشنیکفی که خریده بودم را در یک روستا پنهان کرده بودم که روز قبل آن را برداشتم و به همراه دختر و پسرم راهی تهران شدیم تا مادرشان را پس بگیرم برگردیم.

– چه زمانی 2 سلاح را خریدی؟

– نمی‌دانم 5 سال یا 7 سال قبل. حافظه‌ ام که درست و حسابی کار نمی‌کند.

– چرا اسلحه خریدی؟

– محض احتیاط. تصور می‌کردم از وقتی که فهمیده بودند قصد ترور پوتین را دارم سازمان‌ها و گروه‌هایی دنبالم هستند! به‌ هرحال من شخص مهمی بودم.

– مگر شغلت چیست؟

– کشاورزم، باغ گردو دارم!

– خانواده‌ ات خبر داشتند که قرار است دست به چنین اقدام هولناکی بزنی؟

– نه نگفتم. به هیچ‌کس نگفتم.

– چیزی مصرف می‌کنی؟

– (متهم می‌خندد) نه این چه حرفی است که می‌زنید!

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا