تحليل ها

«اسلام سیاسی» ای که طبقه ی حاکم آذربایجان غرب را با آن می ترساند

«اسلام سیاسی» ای که به عنوان خطر برای جمهوری آذربایجان معرفی می شود، تا چه اندازه واقعیت دارد؟

بحث و گفت و گو در باره ی نقش و جایگاه اسلام در جمهوری آذربایجان هنوز از سال های دور – بعد از انتخابات سال 2005 م.، شروع شده است. آن زمان، بسیاری از سیاست مداران ادعا می کردند که در نتیجه ی خالی شدن صحنه ی سیاسی، نیروهای افراطی و تندرو – نیروهای مخالف دینی – به میدان خواهند آمد. اما در عین حال، فکر دوم هم این بود که در اصل، در به وجود آمدن این وضعیت یعنی، در جایگزین شدن نیروهای مخالف سیاسی با نیروهای مخالف دینی، خود حکومت آذربایجان هم علاقه مند هست.

از آن زمان تقریباً 10 سال می گذرد. درست است، نیروهای مخالف دینی به مانند آن چه که در آن زمان پیش بینی می شد، شکل نگرفت. اما «خطر دین» به عنوان یک تز هنوز هم در صحنه ی سیاسی پیش رو بودن خود را حفظ کرده است. بحران ها و کشمکش های ایجاد شده در جامعه ی دینی در روزهای اخیر و افزایش ناراحتی ها در خصوص گروه های دینی تندرو، این موضوع و مسئله را مجدداً در جامعه آذربایجان مطرح ساخت.

آیا در آذربایجان آن چنان که ادعا می شود، اسلام سیاسی و یا گروه های طرفدار شریعت وجود دارد؟ در کل، اسلام سیاسی ای که حکومت های غربی و هم چنین، حکومت آذربایجان (و نیز، شاخه ی سکولار جامعه) را ناراحت می کند، چه قدر برای آذربایجان واقعی است؟

گفتنی است، فرایند ترسناک برای غرب که اسلام سیاسی نامیده می شود در اصل، موج «بیداری اسلامی» است که از اواخر سده ی نوزدهم در دنیای اسلام شروع شده است. در این دوره، در کشورهای اسلامی که تحت فشار و محدودیت های کشورهای استعمارگر بودند یکی از ادعاهایی که برای رهایی از اسارت کشورهای استعمارگر مطرح گشته بود، جریان های مدعی تحت عنوان «بیداری اسلامی» و یا «بازگشت به اسلام حقیقی» بود.

بر این باور بودند که دور ماندن مسلمانان از ارزش های اسلامی راستین، باعث عقب ماندگی آنان می شود. نمایندگان پرفروغ این جریان جمال الدین افغانی [اسدآبادی]، محمد اقبال و دیگران بودند. جنبش های دینی که سیاسی شده بودند در پاکستان، ایران (در اوایل سده [ی بیستم میلادی])، مصر و دیگر کشورهای اسلامی شروع به قدم نهادن در میدان سیاسی نمودند. جنبش «اخوان المسلمین» که در سال 1927 م. در مصر تأسیس شد، بعدها در تمام دنیای عرب انتشار یافت و به نیروی اصلی علیه رژیم های دیکتاتور و سیستم مدیریتی و حکومتی استعمارگری تبدیل شد. در سال 1979 م. انقلاب اسلامی ایران، اولین پیروزی بزرگ اسلام سیاسی بود. و بعد از این حادثه، جبهه ی بزرگی در غرب علیه اسلام سیاسی گشوده شد. اما به موازات ایران، تشکیلات های اسلامی سیاسی در دیگر کشورهای اسلامی شکل می یافت. در نتیجه ی مناقشات مسلحانه که در افغانستان و آفریقا استمرار داشت، پدیده ی بنیادگرایی اسلامی ترویج یافت.

برای غرب، اسلام سیاسی و اسلام تندرو دارای ماهیت یکسان بود. چرا که هر دوی آن ها با شعار مبارزه علیه وابستگی به خارج و برقراری حکومت اسلامی (اَشکال آن می تواند متفاوت باشد)، قیام می کردند. تقریباً در این دوره، ایده ی «اسلام میانه رو» هم در دنیای مسلمانان به میان آمد. سخن از جریان دینی – سیاسی که طرفدار خط تندروی و مخالف سرسخت غرب نیست، می رود. در پاکستان، ترکیه و کشورهای عربی، گروه های اسلام گرای معتدلی که معتقد بودند استمرار خط همکاری با غرب – آمریکا و اروپا ممکن است، به میدان آمدند. طبیعتاً، این گروه ها از طرف گروه های طرفدار خط تندروی مورد پذیرش قرار نمی گیرند و بیش تر، طرح غرب نامیده می شوند. در ایران به این جریان «اسلام آمریکایی» گفته می شود. علی رغم این، حکومت نواز شریف در پاکستان و رجب طیب اردوغان در ترکیه به «اسلام معتدل» نسبت داده می شوند…

برای سخن گفتن در مورد اسلام سیاسی در آذربایجان می توان دست کم به 15 – 20 سال پیش رجوع کرد. مسئله در این است که برای شکل گیری اسلام سیاسی یک سری عوامل مهم وجود دارد. اولین آن ها، تعداد و آمار دین داران در کشور می باشد. مثلاً در مصر بیش از 90 درصد مردم مسلمان، دین دار هستند. در پاکستان هم آمار تقریباً این گونه هست. در سال 2002 م. در ترکیه وقتی حزب عدالت و توسعه 34 درصد آرا را کسب کرد، بیش از 64 درصد مردم کشور دین دار بودند. یعنی برای انتشار و ترویج اسلام سیاسی (معتدل و یا تندرو) در وهله ی اول در آن کشور باید طبقه ی دین دار بزرگ – پایگاه وجود داشته باشد.

دومین عامل مهم هم رهبران و شکل گیری و سامان یافتن مراکز و سازمان های بالادستی دینی که توده ی دین داران را مورد خطاب قرار می دهد و بتواند آن ها را به دنبال خود بکشد، می باشد. وجود رهبران و مراکز دینی بانفوذ عامل مهمی می باشد. در ایران، نیروی اصلی و اساسی انقلاب اسلامی، روحانی ها و مراکز دینی – علمی هزار ساله ی قم بود. در ترکیه، مراکز دینی که دارای سابقه ی صدها سال می باشند، وجود دارند. در مصر، پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی در هر کدام که اسلام سیاسی وجود دارد، در آن جا مراکز دینی تأثیرات بزرگِ فراوانی دارند.

با این توصیف، سخن از اسلام سیاسی در آذربایجان و ادعای موجودیت آن، تصمیمی بسیار عجولانه خواهد بود. طبیعتاً، در آذربایجان که دارای هویت اسلامی و سنت های تاریخی باعظمت هست، حتی در دوره ی شوروی، ارزش های دینی پاسداری و حفظ شده است. اما در حجمی بسیار اندک. در نتیجه ی اختناق و تبلیغات منفی مستمر، دایره ی احاطه ی آگاهی های دینی در آذربایجان بسیار محدود شده است. هنوز هم – بعد از 23 سال از استقلال، وزن اهالی دین دار در آذربایجان در مقایسه با دیگر کشورهای مسلمان بسیار کم می باشد. از طرف دیگر، تأثیر مراکز دینی و روحانیون باسواد در جامعه کم می باشد. پس می توان گفت، دو عامل مهم و اساسی در جای خود نیستند. علاوه بر این، ارزش های سکولاریستی که بیش از 200 سال است وارد آذربایجان شده است، مردم و جمعیت این کشور را به مفهوم خاص از فکر اسلام سیاسی دور نگه داشته است.

باید اذعان نمود، دولت باکو با مبالغه در مورد عامل اسلام و یا «خطر اسلام» در این کشور، در صدد بهره برداری سیاسی از این موضوع در راستای اهداف حکومتی خود می باشد. دولت آذربایجان برای تحت کنترل نگه داشتن وضعیت سیاسی در داخل کشور و هم زمان، برای بی اثر نمودن فشارهای سیاسی که از طرف غرب بر این کشور وارد می شود از «تهدید اسلام» سود می برد.

دولت آذربایجان سالیانی است که از عامل «خطر اسلام» با مهارت و با استادی استفاده می کند و توانسته است چنان تعامل و رابطه ای با غرب برقرار سازد و به آن ها وانمود کند که اگر حکومت علیف نباشد اسلام سیاسی می تواند کنترل را در آذربایجان در دست بگیرد.

واحد پژوهش مرکز فرهنگی قفقاز – با استناد به مقاله روزنامه ی آذری «ینی مساوات»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا