آذربایجاناخبارایرانتحليل هاروسیهعمومی

خیز روسیه به شرق برای مدیریت سیاست جهانی

پایگاه خبری حقایق قفقاز / شانزدهمین نشست سالیانه کلوپ والدای روسیه با عنوان «طلوع شرق و نظم سیاسی جهانی» از تاریخ ۳۰ سپتامبر تا سوم اکتبر ۲۰۱۹ در شهر سوچی برگزار شد. عنوان اصلی و عناوین نشست های تخصصی این کنفرانس سالیانه نشان از توجه ویژه روس ها به اهمیت فزاینده شرق در معادلات اقتصادی و سیاسی جهان بوده و اینکه چگونه مدیریت شرق در پهنه اورآسیا و پاسفیک می تواند جایگاه روسیه را در سیاست بین الملل تقویت کند. در اهمیت این کنفرانس باید گفت که هر سال رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین هم در نشست اختتامیه حضور می یابد و دیدگاه های روسیه نسبت به سیاست جهانی و منطقه ای را بحث می کند. در کنفرانس امسال روسای جمهوری آذربایجان، قزاقستان، پادشاه اردن و رئیس جمهور فیلیپین هم به همراه وزرای خارجه کشورهای دیگر حضور داشتند که هر یک بر اهمیت نقش کشور خو و البته روسیه در معادلات جهانی به ویژه در منطقه “اورآسیای وسیعتر” تاکید کردند که منطقه ای از لیسبون در پرتغال تا ولادی وستوک در شرقی ترین نقطه روسیه را شامل می شود. در این تعریف، حتی آفریقا هم در نگاه روسیه به عنوان یک نقطه دسترسی به منابع و یافتن دوستان جدید حائز اهمیت می شود. طی دو هفته آینده، کنفراس “روسیه در آفریقا” به ابتکار شخص پوتین در سوچی برگزار می شود.

تم اصلی کنفرانس امسال بر محور بازتعریف جایگاه روسیه در منطقه اوراسیا و به عنوان پلی جغرافیایی وهویتی بین کشورهای شرقی و غربی قرار داشت. نشست های تخصصی کنفرانس هم بیشتر متمرکز بر چگونگی مدیریت نقش روسیه در پرتو ظهور آسیا در معادلات سیاسی و اقتصادی جهانی بود. ابتدا گزارش سالیانه کلوپ والدای مورد بحث قرار گرفت. بنظرم این گزارش خود ترجمان پیدایش نوع جدیدی از «رئالیسم سیاسی» در تفکر سیاست خارجی روسیه با تمرکز بر اهمیت ایجاد مکانیسم های جدید امنیتی به عنوان یک ضرورت برای تقویت یک دنیای چند قطبی در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی-اجتمایی برای مدیریت دنیای هرج و مرج گونه فعلی است.

هفت بیانیه این گزارش عبارتند از: نخست، بشر برای بقا در عصر جدید نیازمند ایجاد یک آیین جدید از رفتار مسئولانه است. دوم، هرج و مرج همچنان در روابط بین الملل حاکم است و نظم نسبی ایجاد شده در شریط ویژه قرن بیستم دیگر کارساز نیستند. اکنون «مکانیسم امنیتی» به جای «ترمیم حکومت داری» در مرکز مباحث سیاست جهانی قرار دارند. سوم، ساختار نظام بین الملل هر چه باشد، کشورها همچنان برای بقا مبارزه می کنند. بنابراین، ضروری است یک سیستم کنترل مناسب واکنش ها بر روی رفتار و ارزش های دیگران ایجاد شود. چهارم، ایده «حاکمیت نسبی»، که محصول «نظم لیبرالی» در زمان سلطه خودش بود، به مفهوم برتری «قدرت» تغییر جهت یافته است. پنجم، باید پذیرفت که اکنون ایجاد قواعد جهانی بر پایه خواست های قدرت بزرگ یا گروهی از قدرت ها امکانپذیر نیست و بیشتر باید بر اصل «تامین منافع» کشورها تکیه کرد. ششم، نظم جهانی جاری جای خود را به دمکراسی کشورهای مستقل می دهد که این خود قواعد جدیدی را برای رفتار مسئولانه ایجاد می کند. نهایتا هفتم، جهان جدید بسیار دمکراتیک تر و دقیق تر برای سیاستگذاران در مقایسه با جهان قبلی است. این تحول خود فرصت های جدیدی برای تکامل بیشتر رفتاری بشریت به عنوان جامعه ای از کشورهای مستقل فراهم می کند.

محور عناوین نشست های تخصصی کنفرانس سالیانه والدای با رویکرد فهم پویایی های تحولات منطقه ای و سیاست جهانی عبارت بودند از: «جایگاه خاورمیانه در سیاست جهانی»، «چگونگی تعادل در بازارهای انرژی جهانی»، «آثار افراط گرایی مذهبی بر سیاست جهانی»، «اورآسیای وسیع تر ‍به عنوان شکل جدید ژئواکونومیک سازمانی»، «جایگاه آفریقا در سیاست جهانی»، «تعاملات روسیه و جهان اسلام»، «آینده رشد اقتصادی منطقه آسیا- پاسفیک و اقیانوس هند»، «جایگاه خاورمیانه در چارچوب عمومی سیاست روسیه»، «مسئله مهاجرت و سیاست جهانی»، «جایگاه رقابت های تکنولوژیک در ایجاد جنگ و منازعه»، «اقتصاد آسیایی، موضوع رشد یا منازعه» و نهایتا «نظم جهانی از نگاه شرق.»

نگاهی به تم اصلی و عناوین نشست های تخصصی، نویسنده این مقاله را به این نتیجه می رساند که روس ها سعی دارند تا به عنوان پلی اقتصادی-جغرافیایی و هویتی بین شرق و غرب عمل کنند. این تحول پارادایمی در نگاه روسیه در شرایطی اتفاق می افتد که رقبای غربی روسیه، به ویژه آمریکا، در سیاست جهانی خود تجدید نظر کرده و با رشد پوپولیسم و راست گرایی افراطی تمایل چندانی برای مداخله در امور جهانی به نفع متحدان آسیایی خود ندارند و در نتیجه کشورهایی چون ترکیه، عربستان سعودی، هند و حتی ژاپن در جستجوی سیاست های خارجی مستقل خود هستند. روس ها همچنین به این نتیجه می رسند که رشد فزاینده اقتصادی آسیا، به ویژه در حوزه های دسترسی به بازار تجارت و تکنولوژی، همزمان از لحاظ پایداری بر توازن سیاسی و ژئوپلتیک جهان تاثیر می گذارد. از این دیدگاه، تقویت نگاه روسیه به شرق اجتناب ناپذیر است، چون اکنون تجارت این کشور با آسیا بیشتر از اروپا است و این برای دوطرف مفید بوده است. روسیه تا دوقرن گذشته یک کشور اروپایی محسوب می شد و پایتخت آن سن پطرزبورگ نقطه اتصال با هویت غربی بود. اما ریشه های سیاسی-اجتمایی روسیه به آسیا همواره وجود داشته که موقتا در روند زمان و تحولات پرنوسان قرن گذشته این کشور قطع شد. اکنون روسیه خود را یک کشور اورآسیایی می بیند و بازگشت به ریشه های آسیایی دیگر برای روس ها یک شرم نیست.

اما این نگاه روس ها الزاما به این معنا نیست که آنها سعی در استفاده از میدان شرق برای تضعیف غرب دارند. هدف اصلی روس ها این است که روندهای جاری جهانی از سلطه غرب خارج شده و به نفع روسیه در یک دنیای چندجانبه گرای مبتنی بر ادغام منطقه ای و با تکیه بر عناصر اتصال جغرافیایی و تاریخی ملت ها تغییر یابند (این شاید همان ترویج گفتمان جهان «پساغربی» است که اکنون در ادبیات سیاسی کشورمان البته با روش ویژه خود دنبال می شود). بر این مبنا، رئالیسم سیاسی جدید روسی به بازتعریف مفاهیمی همچون «دولت»، «امنیت»، «حاکمیت»، «دمکراسی»، «منافع» و غیره به منظور سازگاری با محیط جدید ژئوپلتیک در سیاست جهانی می پردازد. در مقاله قبلی ام در تابناک با عنوان «بازی روس ها در میدان شرق» در مورد ویژگی های جدید سیاست خارجی روسیه با تکیه بر موقعیت ژئوپلتیک اورآسیایی و تجربه اتصال تاریخی با ملیت ها و اقوام گوناگون به عنوان یکی از ابزارهای قدرت ملی روسیه بحث و تاکید کردم که مدل جدید روسی خواهان ادغام با شرق برای مدیریت سیاست جهانی به نفع خود است و اینکه چنین تلاشی، برخلاف دوران جنگ سرد که بیشتر ایدئولوژیک بود، اکنون جنبه منفعت-محوری اقتصادی و تاثیرگذاری ژئوپلتیک و هویتی دارد.

در همین راستا، سرگئی لاورف وزیر امور خارجه روسیه در نشست تخصصی خاورمیانه در تشریح مدل روسی می گوید که روسیه نقض حاکمیت کشورها در منطقه خاورمیانه توسط سایر بازیگران، به ویژه آمریکا، نگران است و استفاده از ابزار تروریسم برای بهره برداری ژئوپلتیک را محکوم می کند. بر همین مبنا، روسیه مخالف تحریم های اقتصادی و فشار سیاسی آمریکا علیه ایران است و آن را توجیه پذیر نمی داند. همچنین لاوروف تاکید می کند که روسیه خواهان تاثیرگذاری از نوع آمریکایی نیست که مجبور است به خاطر وجود پایگاههای متعدد خود در منطقه به ائتلاف سازی با کشورهای دوست خود به ضرر طرف سوم بپردازد. در مقابل، روسیه سعی در تاثیرگذاری و تقویت نفوذ خود از طریق گفتگو با همه طرف ها و ابتکارهای صلحی دارد که منجر به تشکیل حکومت های فراگیر در منطقه شود. وزیر خارجه روسیه ادامه می دهد که تلاش آمریکا برای ایجاد یک ائتلاف نظامی در خلیج فارس با توجیه اسکورت نفتی-تجاری کشتی ها بر تنش های موجود می افزاید و اینکه روسیه خواهان تاسیس یک سیستم «امنیت جمعی» با مشارکت همه کشورها در این منطقه، به ویژه ایران بوده و از «ابتکار صلح هرمز» این کشور حمایت می کند، چون آن را در راستای شامل کردن هم بازیگران در نظر می گیرد.

یا ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه هم در تداوم ارائه مدل رئالیسم جدید سیاسی روسیه بر اهمیت جغرافیا و تاریخ در تقویت ادغام منطقه ای و ایجاد امنیت در منطقه اورآسیا تاکید کرد. در طی کنفرانس، او از تقویت روابط همه جانبه روسیه و چین حمایت کرد. در حوزه خلیج فارس از ایده همکاری جمعی با مشارکت کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای ذینفع استقبال کرد. پوتین همچنین به مانور مشترک نظامی بین روسیه، ایران و چین در دریای عمان در آینده خبر داد و آن را ثبات ساز خواند. او همچنین از تلاش های روسیه در سرکوب تروریسم در بحران سوریه و تشکیل قانون اساسی جدید این کشور سخن گفت و تاکید کرد که ایران و عربستان سعودی به عنوان دو قدرت پرنفوذ منطقه ای باید مشکلات خود را مستقیما حل کنند و با تمرکز بر حل چالش های مشترک نظیر افراط گرایی، جدایی طلبی و تروریسم راه هایی برای تنش زدایی پیدا کنند.

اما سخنرانی این نویسنده هم که به نوعی برگرفته از رئالیسم سیاسی جاری ایرانی با مختصات خود است، در نشست عمومی دوم کنفرانس سالیانه والدای در مورد «درس های تحولات خاورمیانه برای سیاست جهانی» در دو قالب تجربه منطقه ای و تجربه ایرانی ارائه گردید. نخست، در قالب کلی تجربه منطقه ای، این نکته را مطرح کردم که تحولات جاری خاورمیانه بر سه مفهوم «دولت»، «سنت و ایدئولوژی»، و «جنگ» تاثیرات جدی داشته و ماهیت آنها را تغییر داده اند. در مورد نوع «دولت»، شاهد نوعی شیفت در شکل حکومت های حداکثری در دوران قبل از جنگ های آمریکا در منطقه، به ویژه عراق در ۲۰۰۳، به حکومت های ضعیف و حداقلی و به ویژه از سال ۲۰۱۱ با بروز «بهار عربی» و سپس گرایش به حکومت های توتالیتر و شاید در مرحله بعدی کاملا نظامی در جهان عرب هستیم. چالش تاریخی حکومت ها در منطقه برقراری تعال بین «حکومت داری خوب” (توسعه اقتصادی و سیاسی) و برقراری «امنیت ملی» (بقای کشور) بوده است. تحولات منطقه ای سبب شده تو موضوع امنیت ملی در اولویت کشورها قرار گیرد.

در مورد «ایدئولوژی» هم شاهد گرایش شدید دولت های قوی ملی همچون ایران، روسیه و ترکیه به سمت بهره برداری از منبع قدرت ایدئولوژی، البته با تکیه بر ویژگی های خاص هریک از این کشورها، برای تامین منافع ژئوپلتیک هستیم. به عنوان مثال این سه کشور، برای مقابله با دشمن مشترک خود یعنی تروریسم داعش و القاعده، با بهره برداری از تقدس ضرورت «بقای کشور»، حمایت از «ملت ها»، و «امنیت ملی» و یا حتی «منفعت اقتصادی» در شرایط ایجاد ثبات در منطقه، که به نوعی برگرفته از فرهنگ سنتی-ایدئولوژیک و ویژگی های تاریخی-اجتمایی این کشورها است، به همکاری با یکدیگر در قالب «روند امنیتی آستانه» و «مذاکرات نشست سران» پرداخته اند که تاکنون هم موفق عمل کرده است. عدم دعوت از کشورهای عربی، به ویژه از سوی روسیه، به این جمع سه جانبه بیش از هر چیز به آگاهی روس ها از وجود اختلاف مشهود ایدئولوژیک در جهان عرب در مواجهه با پدیده افراط گرایی و تروریسم برمی گردد.

در مورد مفهوم «جنگ» هم کاملا مشهود است که توجیه ورود جنگ برای حفظ امنیت و بقای «دولت» بتدریج تقویت شده، ضمن اینکه بر کارآمدی و مشروعیت جنگ های نامتقارن هم افزوده می شود. این تحول، خود ماهیت و نوع مداخله گری به شکل جنگ های متعارف توسط قدرت های خارجی را به دلیل بالا بودن هزینه های اقتصادی و سیاسی-اجتمایی آنها به چالش می کشد و از این لحاظ نوع جدیدی از «توازن وحشت» بین کشورها شکل می گیرد که خود می تواند در نهایت منجر به کاهش تنش و ایجاد ثبات نسبی شود. به واقع، جنگ های سوریه و یمن در نهایت منجر به تحقق خواست های مداخله گران خارجی نشده و اکنون احساس عمومی این است که به یک صلح فراگیر نزدیکتر شده ایم.

نکته دوم این نویسنده مربوط به عملیاتی کردن الگوی فوق در تجربه ایرانی و درس های آن برای سیاست منطقه ای و جهانی بود. در اینجا بحث ام این بود که دو موضوع مهم سیاست خارجی ایران یعنی «توافق هسته ای» و «سیاست منطقه ای» تحت تاثیر سه مفهوم فوق یعنی تقویت «دولت» ایرانی با استفاده از منبع قدرت «ایدئولوژی» و ابزار «جنگ» های نامتقارن بوده است. ورود به برجام (توافق هسته ای با قدرت های بزرگ) با هدف تقویت و بقای «دولت» ایرانی بود. دو هدف مهم برجام یعنی رفع فوری تحریم های اقتصادی و حل نسبی معضلات استراتژیک با آمریکا شاهد این ادعا هستند که البته هیچیک تاکنون به نتیجه نرسیده است.

همزمان «سیاست منطقه ای» ایران هم با هدف بقای «دولت» ایرانی است. منطق تداوم سیاست منطقه ای ایران در بستر زمان ساده است: پیشگیری از یک «تهدید بزرگتر امنیتی» که می تواند در نتیجه تضعیف قدرت بازدارندگی نرم و سخت ایران در منطقه و به ویژه در محیط فوری امنیتی شکل بگیرد و این خود منجر به فروپاشی «دولت» و چند دستگی «ملت» شود. یعنی هدف اصلی حفظ «دولت ملی» ایران در یک منطقه پرآشوب است که قدرت های خارجی قرن ها به اشکال مختلف به آن طمع داشته اند. در اینجا دو منبع قدرت ملی ایران یعنی «ایدئولوژی» و «جنگ» (بازدارندگی نامتقارن) در خدمت بقای «دولت ایرانی» قرار می گیرند.

نهایتا تاثیر این تحولات در حوزه سیاستگذاری این است که ایران، ضمن آگاهی از محدودیت های استراتژیک خود به ویژه در حوزه اقتصادی، در برابر تحریم های سخت آمریکا بر مبنا و مشروعیت حفظ «دولت ایرانی» مقاومت می کند. در حوزه سیاسی هم به انسجام ملی خود با اولویت دادن به مقابله تهدید خارجی و مسئله امنیت مرزهای کشور (با سرنگونی پهباد پیشرفته آمریکایی در تنگه هرمز) می افزاید و بر اهمیت جنگ های نامتقارن با استفاده از تقویت شبکه های محلی نیروهای دوست در منطقه واقف بوده و به شکل کارآمدی از آن در جهت تعادل قدرت رقبای منطقه ای و جهانی استفاده می کند.

منبع: مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا